درد، آدم را نمیکشد
درد، آدم را اهلی میکند
-Dny.͜.
مرگ، یکشبه آمد
نه بند کفشم را بستم
نه لباس عاریهام را شستم
همیشه بیاجازه به سراغم آمد
و نگذاشت به اخبار فردا گوش دهم
-Dny.͜.
صدای تنهایی
گاه از سمت قلبها میآید
و گاهی از سمت پاها
-Dny.͜.
دردها شنیده نمیشوند
به مشام نمیرسند
تنها، میدوند
و نیرویت را به پایان میرسانند
-Dny.͜.
بعد از جنگ،
نمیدانم بچهها
چهطور مشغول بازی میشوند
و وانمود میکنند زندهاند
-Dny.͜.
مرگ، یکشبه آمد
نه بند کفشم را بستم
نه لباس عاریهام را شستم
همیشه بیاجازه به سراغم آمد
و نگذاشت به اخبار فردا گوش دهم
farzane
خیلی وقت است
که نمیدانم
دارم به زبان انگلیسی حرف میزنم
farzane
بگذار همیشه در آغوشت باشم
Parinaz
آتش به انبار علوفه رسیده بود
پدر، مادیان پیرش را
از میان خاکستر بیرون میکشید
زندگی، چشمهای مادرم بود
که پشت لهجهٔ روستاییش گریه میکرد
گندم
درد، آدم را نمیکشد
درد، آدم را اهلی میکند
گندم
برای من
دکمهها هر شکلی میتوانند باشند
اما قاب عکسها
همیشه خالیاند
farzane
زنی که رفته بازنمیگردد
و باران ــ باز هم ــ
از فاصلهٔ دور میبارد
farzane
چه چیز این جهان، کافی است؟
چه چیز این جهان، مقدس است؟
farzane