بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آداب دنیا | طاقچه
تصویر جلد کتاب آداب دنیا

بریده‌هایی از کتاب آداب دنیا

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۰ رأی
۳٫۷
(۱۰)
این دلتنگی از کجا می‌آمد؟ این وقت صبح، جان می‌داد برای بی‌تاب بودن، برای دل‌دل کردن که عشقت را بیدار کنی و بگویی خیلی می‌خواهمت عوضی! اسمش را گذاشته بود موج دلتنگی. موجی که نصفه‌شب‌ها یا دم‌دمه‌های صبح سراغش می‌آمد و می‌بایست به یکی چیزی بگوید، هر چه باشد.
malihe
خیانت مثل سوختگیِ پشتِ دست است؛ خوب می‌شود، پوست تازه هم درمی‌آید، رنگ و شمایلش اما هیچ‌وقت مثل قبل نمی‌شود همیشه هم جلو چشم است... ... هر وقت نگاهت بهش بیفتد، آرام دست را پشت‌ورو می‌کنی، یا می‌بری زیر میز. اگر هم ازت بپرسند، مجبوری لبخند بزنی و بگویی چسبیده به لبهٔ داغ فر یا آب‌جوش روی آن ریخته.
Sajede Aghababaei
آذر دوتا قهوه ریخت و رفت نشست سر میز، کنار پنجره. دکتر رفت نشست روبه‌روی آذر که جرعه‌ای قهوه خورد و به قلیان پُک زد. از سمت نگاه آذر، خانهٔ خودش پیدا بود و کارگاه نوید و بخشی از خانهٔ دکتر. نوشین سر کوشا را با بوته‌ها گرم کرده بود و علفی را که چیده بود نشانش می‌داد و حتماً داشت توضیحات علمی بهش می‌داد. از دید دکتر و از ورای شانهٔ آذر، خانهٔ اردوان و فریماه دیده می‌شد و دامداری و زمین‌های کشاورزی و گوشه‌ای از مهمان‌خانه با سربازی که جلو آن ایستاده بود. نگاهش را برد به آن ته‌ها، جایی که آدم‌ها نگاه می‌کنند تا چیزی برای دیدن پیدا نکنند.
اهورا م
مرگ و تولد هیچ‌وقت خسته‌کننده نمی‌شوند هر دو فقط یک‌بار اتفاق می‌افتند، اما... ... مرگ قابل‌تحمل‌تر است: اگر کسی بخواهد، می‌تواند محل، نحوه و زمانش را انتخاب کند، درست خلاف تولد که به‌اجبار می‌رود توی پاچهٔ آدم و راه گریزی هم نیست.
اهورا م
بعضی خُرده‌ریزها را آدم می‌فرستد آن تهِ تهِ انباری چیزهایی که نمی‌شود دور انداخت به کار زندگی روزمره هم نمی‌آید... ... تا چه پیش آید و شنبه‌ای به نوروز بیفتد که این خُرده‌ریزها لازم بشود؛ اغلب هم از سر ناچاری و اجبار. در این چهارشنبهٔ کسل‌کنندهٔ بی‌جان و روح که انگار از صبح هیچی سرجای خودش نبود و هیچ‌طور نمی‌شد قبول کرد که امروز هم مثل چهارشنبه‌های قبل از گم شدن نوید و رفتن ضمیر و الم‌شنگهٔ دیروز است، دکتر انگار هل داده شده بود آن ته، لابه‌لای خُرده‌ریزها. صبح، خانوادهٔ تیبو را موقتاً کنار گذاشته و زن دکتر شریعتی را به تصادف و بخت، چشم‌بسته از کتابخانهٔ پاتوق بیرون کشیده بود تا تنوعی باشد؛ نشسته پشت میزِ کنارِ پنجره، رو به خانهٔ آذر.
اهورا م

حجم

۲۷۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۱۳ صفحه

حجم

۲۷۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۱۳ صفحه

قیمت:
۴۷,۵۰۰
۲۳,۷۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد