بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هاتف اصفهانی | طاقچه
کتاب هاتف اصفهانی اثر هاتف اصفهانی

بریده‌هایی از کتاب هاتف اصفهانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۱ رأی
۴٫۴
(۲۱)
گفتم روم از کوی تو گفتا به سلامت
بیسیمچی
دارم ز غم فراق یاری که مپرس روز سیهی و شام تاری که مپرس از دوری مهر دل فروزی است مرا روزی که مگوی و روزگاری که مپرس
『sachli』
همه جا به بی‌وفایی مثلند خوب رویان تو میان خوبرویان مثلی به بی‌وفایی
بیسیمچی
مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب
آبنوس' تیناز
در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست دردی از این بتر که بود یار با رقیب
بیسیمچی
مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب
-Dny.͜.
شاهان همه در حسرت آنند که باشند در خیل غلامان تو از خیل غلامان
بیسیمچی
نالم و از نالهٔ خود در فغان آرم تو را شکوه از پیری کنی زاهد بیا همراه من تا به میخانه برم پیر و جوان آرم تو را ناله بی‌تاثیر و افغان بی‌اثر چون زین دو من بر سر مهر ای مه نامهربان آرم تو را
آساره
از جور بتی ز عمر خود سیر شدم وز بیدادش ز عمر دلگیر شدم از تازه جوانی که به پیری برسد ناکرده جوانی به جهان پیر شدم
تئو:)
هر سرو که افرازد قد پیش تو و نازد چون سایه‌ات افتاده بر روی زمین بادا با مدعی از یاری گاهی نظری داری لطف تو به او باری چون هست همین بادا
آساره

حجم

۷۱٫۲ کیلوبایت

حجم

۷۱٫۲ کیلوبایت

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
۲
...
۷صفحه بعد