بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اوحدی مراغه‌ای | طاقچه
کتاب اوحدی مراغه‌ای اثر رکن الدین اوحدی مراغه‌ای

بریده‌هایی از کتاب اوحدی مراغه‌ای

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۳ رأی
۴٫۳
(۱۳)
به بوی زلف تو، از نو، جوان شوم هر بار هزار بار تنم گر ز غصه پیر شود
Harmony
گر عاشقی رنجی ببر، بار گران سنجی ببر ای اوحدی، گنجی ببر، زین خانهٔ ویران شده
مژده
بردمش پیش امیری، تا بخواهم داد ازو چون بدید او را، ز من آشفته دل‌تر شد امیر
یك رهگذر
خفته در خواب خوش کجا داند؟ که شب ما چه تیره بود و دراز!
یك رهگذر
سال و ماهت همه نو بهار بادا
Mrym
تو به ناز خفته هرشب، ز منت خبر نباشد که زخون دیده گریم ز غمت به رهگذرها
یك رهگذر
خبرت نیست که در عشق تو از دشمن و دوست بر من خسته چه بیداد و جنایت برسید؟
یك رهگذر
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟ که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را
kazhal
امشب از پیش من شیفته دل دور مرو نور چشم منی، ای چشم مرا نور،مرو دیگری از نظرم گر برود باکی نیست تو، که معشوقی و محبوبی و منظور، مرو
یك رهگذر
ور آن دلدار سنگین دل ز حال اوحدی پرسد بگو: ار دست میگیری کنون وقتست، در یابش
یك رهگذر
طبیب من تویی، مشکل توانم که درد خویش پنهان دارم از تو
یك رهگذر
چه دلداری؟ که از هجران دل ما را بیازردی چه دمسازی؟ که از دوری بر آوردی دمار ما
kazhal
بر تن شنیده‌ای چه رسید از فراق جان؟ از درد دوری تو دلم را همان رسید
یك رهگذر
تنم عزم سفر دارد ولی از خاک کوی او دلم بیرون نخواهد شد، که در جانست قلابش
یك رهگذر
خالی نمی‌شود دلم از درد ساعتی دل در غمش ببین به چه سان اوفتاد باز؟
یك رهگذر
تا کی خلی درین دل پیوسته خار هجران؟ مردم ز جورت، آخر مردم، نه سنگ خارا
مردابِ نیلوفر
بهشتی را که میگویند باور میکنم، لیکن دلم باور نمی‌دارد کزو بهتر بود حورش
یك رهگذر
ای که رنجی نکشیدی و ندیدی ستمی چه غم از حال ستم‌دیدهٔ رنجور ترا؟
اِمانوئل کِنت
با دشمنان دوست کنم دوستی مدام زیرا که غیرت آیدم از دوستان او
ح. دوست حافظ
با عصای ایمان رو راه وادی ایمن کندر آن چنان وادی نور ازین شجر خیزد
شمع

حجم

۵۴۷٫۲ کیلوبایت

حجم

۵۴۷٫۲ کیلوبایت

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد