بریدههایی از کتاب سفر به قبله؛ یادداشتهای سفر حج ۱۳۷۰
۴٫۴
(۸)
ـ پیش به سوی خدا!
این ندای درونی تو است. و انگار همه چیز آماده این پیشروی است؛ هم به ظاهر و هم به باطن. ظاهرت امکان تظاهر را از دست داده، یک رنگی؛ و باطنت با آنچه که پیش از این بودی متفاوت شده، یک دلی.
قطره دریاست اگر با دریاست
این خانه، خانه تو است؛ میبینم. این حریم، حریم تو است؛ حس میکنم. این بنده، بنده تو است؛ ای کاش میفهمیدم!
📚☕
ـ سعی کنید با رفتارتان در حج برای اسلام آبرو باشید.
بنفشه
امروز آخرین مرحله از این عبادت پُرتحرک فرارسیده است. اگر حاجی شدن برای تو هدف باشد، فقط یک قدم دیگر باقی مانده؛ و اگر آدم شدن، میتوانی امروز اولین قدم را برداری.
قطره دریاست اگر با دریاست
به «سراغ» دومین شیطان میرویم. همیشه او به سراغ ما میآید ولی این بار ما سراغ او را میگیریم. انگار خدا میخواهد بگوید که «زین به پشت» دیگر بس است. وقت آن رسیده که «پشت به زین» درآید.
ـ میتوان به شیطان سواری نداد.
شاید همه این حج طولانی را بشود در همین جمله کوتاه خلاصه کرد.
قطره دریاست اگر با دریاست
به همراه بچهها رفتیم مسجدالحرام، مقابل مقام ابراهیم. ایستادیم. اول نیت و بعد:
ـ لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک.
بار دیگر قول و قرار بیست و چهار مادهای حج بین تو و خدا جاری میشود. رعایت این قول و قرارها مثل عبور از راه باریکی است که با کوچکترین حرکت اشتباه به سیم خاردارهای بُرندهای که در اطرافت قد کشیدهاند برخورد خواهی کرد. باز جمعوجور میشوی و پنج حسات میروند پشت عقل صف میکشند. مواظبت... مراقبت.
قطره دریاست اگر با دریاست
فاصله چهارصد و بیست متری صفا تا مروه را که برویم، ۱/۷ سعی را انجام دادهایم. شروع میکنیم. سر راه، بین دو رشته نئون سبز را تند میکنیم. میگویند هروله. میرویم به یاد آن حادثه تاریخی؛ به یاد هاجر و کودک تشنهاش. او به دنبال سراب هفت بار این دو بلندی را رفت و برگشت. حالا ما به دنبال چه چیز؟ من خیال میکنم خدا دنبال بهانه میگردد برای آمرزیدن بندهاش. این هم یک بهانه دیگر.
قطره دریاست اگر با دریاست
به دلت که نگاه کنی، نازکتر شده. به قلب که دست بزنی لطیفتر شده. توی این دو تکه پارچه، خودت را تازهتر میبینی. فرق کردهای. نه به فکر اتوی شلوارت هستی و نه به فکر کوتاهی آستینهای پیراهنت. حالا آماده شدهای برای یک قول و قرار تازه با خدا. باید قولهای عجیبی به او بدهی. مثل اینکه دیگر به آیینه نگاه نکنی، کاری که هر روز دم به ساعت میکردی. دعوا نکنی، کاری که هر روز اگر با دیگران نکنی، با زن و بچهات حتماً... باید فخرنفروشی، یعنی پُز ندهی، که خیلی از ما زندهایم به همین.
قطره دریاست اگر با دریاست
به «سراغ» دومین شیطان میرویم. همیشه او به سراغ ما میآید ولی این بار ما سراغ او را میگیریم. انگار خدا میخواهد بگوید که «زین به پشت» دیگر بس است. وقت آن رسیده که «پشت به زین» درآید.
ـ میتوان به شیطان سواری نداد.
شاید همه این حج طولانی را بشود در همین جمله کوتاه خلاصه کرد.
جمره دوم و سوم را هم میزنیم و برمیگردیم به طرف چادرها. نمیدانم احساس شیطان چیست؟ آیا به سر تراشیده و ریش من میخندد؟ از دستم دلخور شده؟ و یا... به هر حال او مشاور املاک جهنم است. و معمولاً در فروش آن سرزمین آتشین موفق.
رهگذرِ دنیا
ـ نباید سرتان را در آنجا میتراشیدید. آنجا جزء مِنی نیست. طبق فتوای امام اشکال دارد.
پکر، به چادرها میرسیم. میرویم سراغ علما.
ـ باید اعاده کنید!
دوباره سر را میتراشیم. هر چند مویی نمانده، ولی باید تراشید.
با اینکه دیگر در آینه نگاه کردن اشکال ندارد، ولی جرئت نمیکنم. یکی دو جای سرم بریده، خون میآید. میشورم. ناخودآگاه سرم را بلند میکنم و چشمم به آینه میافتد. بدون اینکه قصد رسوا نشدن داشته باشم همرنگ دیگران شدهام. عرقچینی که از مدینه به همین نیت خریده بودم به سر میگذارم. خندهام میگیرد. احساس یک حاجی نیمچه را دارم. دست و پای زبانم را بیشتر جمع میکنم.
رهگذرِ دنیا
دعای عرفه شروع میشود. مداح خبر از حضور امام زمان میدهد. شنیده یا خوانده است که این معصوم هر سال در صحرای عرفات حاضر میشود. با شنیدن این حرف، خیلیها دگرگون میشوند. صدای گریهشان گردن مرا بیشتر خم میکند.
میگویند خدا در این صحرا، همه را میبخشد. میگویند اگر به این بخشش باور نداشته باشی، گناه بزرگی کردهای.
رهگذرِ دنیا
به همراه بچهها رفتیم مسجدالحرام، مقابل مقام ابراهیم. ایستادیم. اول نیت و بعد:
ـ لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک.
بار دیگر قول و قرار بیست و چهار مادهای حج بین تو و خدا جاری میشود. رعایت این قول و قرارها مثل عبور از راه باریکی است که با کوچکترین حرکت اشتباه به سیم خاردارهای بُرندهای که در اطرافت قد کشیدهاند برخورد خواهی کرد. باز جمعوجور میشوی و پنج حسات میروند پشت عقل صف میکشند. مواظبت... مراقبت.
مرحله دوم عملیات حج شروع میشود. باید به صحرای عرفات کوچ کنیم، امروز.
رهگذرِ دنیا
امروز، روز برائت است، برائت از مشرکان. انداختهاند به ششم ذیحجه. همان روزی که در سال ۱۳۶۶ حاجیان ایرانی را بستند به گلوله و سنگ و کلوخ.
رهگذرِ دنیا
از درون حرم که به اطراف نگاه میکنی پیشانی چند ساختمان بیقواره پیدا است. خیلی زود آدم دردش میگیرد که چرا طبیعت اطراف کعبه با نفهمی بههمریخته و از بین رفته است. جغرافیای منطقه نهتنها کمکی به حسگیری تو نمیکند، بلکه آن مختصر هم در عدد ساختمانهای اطراف حرم تقسیم میشود. همان بلایی که امروز به اسم توسعه حرم پیامبر بر سر آن مسجد نبوی در مدینه میآید، به شکل دیگری در مکه بر سر مسجدالحرام در حال تکرار است؛ ظاهراً چشمگیر و باطناً دلگیر.
رهگذرِ دنیا
ـ اللهم البیت بیتک و الحرم حرمک و العبد عبدک...
این خانه، خانه تو است؛ میبینم. این حریم، حریم تو است؛ حس میکنم. این بنده، بنده تو است؛ ای کاش میفهمیدم!
میگردیم، تو در توی برادهها. میگردیم، لابهلای پروانهها.
رهگذرِ دنیا
حاشیه کوه احد را دارند ساختمانسازی میکنند. خیلی بیمعرفتی میخواهد، و نفهمی. آن همه زمین را ول کرده و درست آمدهاند سراغ دامنه این کوه تاریخی. تیغ سعودیها صورت تاریخ اسلام را خط خطی کرده است.
ـ تمام آن اماکنی که خداوند در سوره «تین» اسم برده، دست دشمنان است. دشمن با مطالعه عمل میکند.
آقای صادقی گفت. نظر قشنگ و سربستهای است برای محو تاریخ و آثار اسلامی.
رهگذرِ دنیا
اینجا مدینه است، مأمن پیامبر، شهر انصار، فرودگاه مهاجران، مرکز حکومت حضرت رسول. اینجا مدینه است، با مسجد قبا، کوه احد، خندق. اینجا مدینه است، با زخمی بزرگ و غربتی بزرگتر، بقیع. اینجا مدینه است با خبری ناپیدا و کعبهای گمشده. اینجا مدینه است، نمایشگاه تاریخ و موزهای مقدس...
اینجا مدینه بود... اما اکنون شهری است پوشیده از تشتک پپسی و قوطیهای خالی «میراندا»، شهر تویوتا و کادیلاک، شهر باتومهای سیاه، شهر تظاهر و شهر معماران خرابکار.
رهگذرِ دنیا
صبح را با حرم شروع کردم. تو که رفتم، همان احساس پریروز دوباره پیدا شد. همه چیز برای ربودن احساس تو، درون این حرم پرستون آماده است. پاسبانهای عرب، روی سکویی که دورتادور این قفس کشیدهاند، ایستادهاند. وقتی دستت را به طرف این ضریح غیر عادی دراز میکنی، آن را پس میزنند. زمزمههای بلند و صلوات را به سکوت دعوت میکنند. اگر گریه کنی و تو را ببینند تذکر میدهند. طرفدار انجماد جسم و روحاند.
رهگذرِ دنیا
شهر مدینه سابق بر این دست شیعیان بود. ائمه بقیع در آن زمان بارگاه داشتند. اما بعدها به دست وهابیها خراب شد.
اینها را او میگوید و بعد کتاب جیبی جلد سفیدی را از میان کتابهایش بیرون میکشد.
ـ عکس بارگاه را در اینجا چاپ کردهاند.
گرفتم برای نگاه کردن. اسم کتاب قبل از حج بخوانید است. در صفحه ۱۷۷ عکس تاری را چاپ کرده که تشخیص بارگاهش مشکل نیست. زیرش نوشته: «بقاع ائمه بقیع (ع) و بقاع دیگر بقیع پیش از خراب شدن قبور ائمه (ع) سمت راست و هر چهار قبر در داخل یک بقعه است. همان بقعهای که از همه بزرگتر است.»
رهگذرِ دنیا
چند روز بعد وقتی عبدالعلی، سفیر کشورمان را در حال تلاش برای پیدا کردن کپسول گاز برای آشپزخانه و علی، فرمانده گروهان را در حال نگهبانی دیدم، حس کردم انسانها چقدر میتوانند بزرگ باشند و اینکه اِهِنُّ و تلوپ بعضیها چقدر احمقانه است.
رهگذرِ دنیا
حجم
۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
قیمت:
۱۸,۰۰۰
۹,۰۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد