بریدههایی از کتاب شقایقانگی
۴٫۲
(۱۹)
شاید ترسه شاید شرمه من از چشم تو می ترسم
شاید می خوام که پنهون شه چشای خیس من از غم
همین لحظه سکوتی روحمو آغوش میگیره
زمین خاکستری میشه زمان انگار میمیره
غم کل جهان انگار از چشمام سر میره
همین لحظه که فکر من با یاد تو درگیره
_SOMEONE_
ه روی، از دیارِ قلبم
پاسبانی زیباست، تو فقط با من باش
این که با این همه شوق، بُردنِ یادِ مرا
می توانی زیباست، تو فقط با من باش
قصه نافرجام است، قصه را فرجامش
گر ندانی زیباست، تو فقط با من باش
نیوشا
شب به یاد تو دو چشمم را به اشک آراستم
صبح با یاد دو چشمت من ز جا برخواستم
عمر من کوتاه و شیرین شد از آن روزی که من
لحظه های بی تو بودن را ز عمرم کاستم
سهم من از این جهان و تو همانی شد که بود
آســاره
از خیالم ذدودنت را من...
هررزمانی سرودنت را من...
بس که خواندم که دیگر از بهرم
بیت بیتِ نبودنت را من!
Parinaz
چقَدَر کافه ی شلوغی بود
گوشه ای جا برای ما هم شد
گفتم و او سکوت پشت سکوت!
ده نخ از پاکتش ولی کم شد
علی
بی نشانی زیباست، تو فقط با من باش
~sahar~
گوهر زندگیم یافتم از چشمانت
~sahar~
نوبهارم را تو با خود از بر من می بری
بعد تو پاییز باشم از پس صدها خزان
~sahar~
سر نهادم روی هر شانه و اما تکیه، نه
~sahar~
هرچه گفتم، یا بود،
یا شد،
یا هست،
و ایمان دارم...
یا خواهدشد.
•Pinaar•
این روزها تو ندانی، که به ظاهر چه میکنم
با این دلِ شکستهی شاعر چه میکنم
سخت است انحلالِ خاطرِ خاطرات تو
با ته نشین یادِ تو در خاطر چه میکنم
_SOMEONE_
قصه نافرجام است، قصه را فرجامش
گر ندانی زیباست، تو فقط با من باش
اسماء
با منِ بی وطن و خانه بر دوش بگو
چاره جز رفتن بود؟ من مقصر بودم؟
بختم از شامگه شوم و بد حادثه ای
تلخ، آبستن بود؛ من مقصر بودم؟
چه تلخ است و چه بد دردیست، رفتن
عجب نیمه شبِ سردیست، رفتن
روژینا
رفتم و "من" جا ماند، بازگشتم "تو" نبود
بازگشتم، تهِ مجبور شدن یعنی این
هیچ چشمی انگار، نگران دیگر نیست
در جهان ریزتر از مور شدن یعنی این
کاش میشد که براین حال مثالی آورد
تا بگویم که ز تو دور شدن یعنی این
روژینا
گریه ام گفت چه باک؟ بوی پیراهن هست
نگران بر در و تا کور شدن یعنی چه
روژینا
در جهان ریزتر از مور شدن یعنی چه؟
ناگهان این همه مهجور شدن یعنی چه؟
کاش چندی که به آیینه تو دستت نرسد!
تا بفهمی که ز تو دورشدن یعنی چه
روژینا
تمام آینه های جهان را مشت میکوبم،
دروغانه ترینه کذب تاریخ است... "من خوبم"
از همه روزگار من شبی به روز مانده است
یاد تو کنج سینه ام چه سینه سوز مانده است
امید رفت، آرزو و شادی و ترانه هم
از آن همه رفیق من غزل هنوز مانده است
روژینا
گاهی پرستیدم تورا، شاید خدا نگذاشت
تا در جهان من خدای دیگری باشد
|ݐ.الف
تنها شدن سهم است عاشق را، ولی گفتم...
شاید که عشقم را بهای دیگری باشد
|ݐ.الف
از خودم سنگدلی را دل تو یاد گرفت
حال دیگرخودت استاد شدی، پس من هیچ!
|ݐ.الف
حجم
۵۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۵۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
قیمت:
رایگان