بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بینوایان | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بینوایان

بریده‌هایی از کتاب بینوایان

۳٫۹
(۵۶)
«حال کوزت خوب است.»
hamid
عشق به پدرش، نشاط پرندگان و گل‌ها، کم‌کم چیزی شبیه فراموشی برایش به‌وجود آورده بود.
mohamin
بعضی انسان‌ها تا از یک طرف دشمنی نکنند، نمی‌توانند از طرف دیگر کسی را دوست بدارند.
mohamin
فقر در جوانی اگر به موفقیت منتهی شود، هم ارادهٔ آدمی را به تلاش وا می‌دارد و هم روح انسان را اعتلا می‌بخشد
Reza
در دنیا آدم‌های خرچنگ‌صفتی وجود دارند که پیوسته به‌سوی ظلمت و تاریکی می‌روند و در زندگی بی‌آن‌که گامی به جلو بردارند، به عقب می‌روند.
امیر
بعضی انسان‌ها تا از یک طرف دشمنی نکنند، نمی‌توانند از طرف دیگر کسی را دوست بدارند. خانم تناردیه عاشق دو دخترش بود، به همین دلیل از دختر غریبه بیزار بود.
ب.میرزائی
پایان کار به آغاز آن شبیه نیست
m
فقر در جوانی اگر به موفقیت منتهی شود، هم ارادهٔ آدمی را به تلاش وا می‌دارد و هم روح انسان را اعتلا می‌بخشد. جهش به‌سوی زندگی ایده‌آل از همین‌جا آغاز می‌شود. جوان ثروتمند صدها خوشگذرانی دارد؛ سوارکاری، شکار، نگهداری از سگ‌ها، دود و دم، قماربازی، غذای خوب و چیزهای دیگر. اما جوان فقیر سختی را به جان می‌خرد تا نانی به دست آورد، نان را که خورد، آن‌گاه غرق در رویا می‌شود. خودخواهی را کنار می‌گذارد و مردم را دوست می‌دارد. نفرت از قلبش بیرون می‌رود و به‌جای آن روشنی به روحش بازمی‌گردد. آیا چنین کسی بدبخت است؟ نه، هرگز.
Ali
«پدر، چه کسانی در این کالسکه‌ها هستند؟» ژان والژان گفت: «محکومین به اعمال شاقه.» «کجا می‌روند؟» «زندان.» «پدر، این‌ها هنوز انسانند؟» ژان والژانِ بینوا گفت: «گاهی.»
hamid
ژان والژان از رنجی که در زندان متحمل شد به این نتیجه رسید که زندگی جنگ است و در این جنگ او مغلوب است و سلاح دیگری جز نفرت ندارد. او با این حس از زندان آزاد شد.
hamid
موشی که در تله افتاد بسیار نحیف بود، اما گربه از موش لاغر هم کیف می‌کند.
mohamin
اسقف، تقوا و پرهیزکاری را در او بیدار کرد و کوزت، عشق را.
فرشاد در سرزمین عجایب
در دنیا آدم‌های خرچنگ‌صفتی وجود دارند که پیوسته به‌سوی ظلمت و تاریکی می‌روند و در زندگی بی‌آن‌که گامی به جلو بردارند، به عقب می‌روند. آن‌ها هرروز بد و بدتر می‌شوند و بیش از پیش خود را به سیاهی و زشتی می‌آلایند.
فرشاد در سرزمین عجایب
ژان والژان از رنجی که در زندان متحمل شد به این نتیجه رسید که زندگی جنگ است و در این جنگ او مغلوب است و سلاح دیگری جز نفرت ندارد.
فرشاد در سرزمین عجایب
داستان همان داستان همیشگی است. انسان‌های بینوایی که مخلوقات خدا هستند، از این پس بی‌هیچ پشتیبانی، یار و یاوری، بدون هیچ سرپناهی به راه خود می‌روند و به‌تدریج در سرنوشتشان غرق می‌شوند. انسان‌های بد اقبال بینوا، در تاریکی اندوهبار زندگی کم‌کم ناپدید می‌شوند.
فرشاد در سرزمین عجایب
کوزت و ماریوس دوباره همدیگر را دیدند. آنچه را اتفاق افتاد، ناگفته می‌گذاریم. چیزهایی هست که نباید توصیفشان کرد. خورشید هم از جملهٔ این چیزهاست.
Amir

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد