بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاطرات فاطمه آباد | طاقچه
تصویر جلد کتاب خاطرات فاطمه آباد

بریده‌هایی از کتاب خاطرات فاطمه آباد

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۱ رأی
۳٫۹
(۱۱)
من کسی را انتخاب کرده‌ام که رگ غیرتش می‌تپد. حلال و حرام سرش می‌شود. دست از مال دنیا شسته و برای دفاع از ناموس و وطن بلند شده. بگو ببینم چنین کسی افتخار ندارد!؟
یارا
را دارد؟» پیرمرد هم غرولند می‌کرد و هم به دادم می‌رسید. اوایل ناراحت می‌شدم. بعد متوجه شدم دلش صاف است. می‌آمد کنار خانه‌ام و می‌گفت: «دخترم! چه کاری داری؟» می‌گفتم: «هیچ کار.» جوش می‌آورد و می‌گفت: «صد بار گفته‌ام حوصله‌ام را سر نبر. بگو چه کار داری. نانت را بخرم؟ قند و چای داری؟ بچّه‌ات سالم است؟ از شوهرت خبر داری؟» به اخلاقش خو کردم. باید خو می‌کردم.
یارا
گفت: «دلت را صاف کن و با خدا پیمان ببند تا راه روشنی به تو نشان دهد. ما که با سختی به هم رسیده‌ایم، ادامه هم خواهیم داد؛ حتی اگر شرایط سخت‌تری در انتظارمان باشد.» گفتم: «ان‌شاءالله صد سال کنار هم زندگی کنیم.» خندید و گفت: «چقدر اشتهای زندگی داری؟!»
یارا
گفتم: «خدا دارد امتحانم می‌کند. اگر سست بمانم، فرصت را از دست خواهم داد.» یاد جمله حضرت علی (ع) افتادم: «برای انجام کار خیر، پیشقدم شو؛ وگرنه فرصت را از دست خواهی داد.»
یارا
من زیر آسیاب زندگی تازه‌ام، آرد شدم و دوباره جان گرفتم.
فاطمه
«آدم شدن چه آسان، انسان شدن چه مشکل.»
فاطمه

حجم

۹۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۹۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد