بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هرج و مرج محض | طاقچه
تصویر جلد کتاب هرج و مرج محض

بریده‌هایی از کتاب هرج و مرج محض

نویسنده:وودی آلن
انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۷از ۱۴ رأی
۳٫۷
(۱۴)
شکسپیر هم که باشی بالأخره باید یه تیکه نون داشته باشی سق بزنی تا قبل از خلق شاهکار ادبی‌ات سقط نشی.
آروین
محیطِ هر انسان برابر است با ضخامتش ضربدر عدد پی.
آروین
اینکه آیا اعدام تأثیر بازدارنده دارد یا خیر همچنان محل بحث است، اما مطالعات نشان می‌دهد احتمال ارتکاب جرم میان مجرمان پس از اعدامشان تقریباً به نصف می‌رسد.
وحید
البته پیش از فرار، یک عروسک بادی به جای زنش گذاشت تا او متوجه نشود. ویلبر، یک شب بعد از سه سال زندگی با او، که قشنگ‌ترین روزهای زندگیِ زناشویی‌شان بود، به قضیه شک کرد. چون وقتی به زنش گفت برایش بیشتر مرغ بِکِشد، زنش ترکید و دورتادور اتاق چرخید و روی فرش افتاد.
وحید
نخیر، دعای فروخته‌شده پس گرفته نمی‌شه.
Zax
به من گفت: «بشین خستگی پاهات دربره عزیزم. پس گفتی می‌خوای با مرکز روحانی‌ات ارتباط بگیری.» «بله، می‌خوام فرکانسم بره بالا، پرواز کنم، طی‌الارض کنم، غیب بشم. علم غیب هم می‌خوام پیدا کنم، البته در همین حد که بتونم اعداد تصادفی لاتاری نیویورک رو از قبل بدونم، نه بیشتر.» پرسید: «شغلت چیه؟» که برای فردی با آن میزان علم غیب سؤال عجیبی بود. پاسخ دادم: «توی یه موزهٔ مجسمه‌های مومی نگهبان شبم، اما اون‌قدر که فکر می‌کنید کار ارضاکننده‌ای نیست.»
penelope
نقاشی‌های مذهبیِ قرن چهاردهی برای نخستین بار صحنه‌های مجازات در جهنم را به تصویر کشیدند. در این نقاشی‌ها افرادِ دارای اضافه‌وزن سرگردان در جهنم، با خوردن سالاد و ماست به سزای اعمال خود می‌رسیدند.
Zax
نقاشی‌های مذهبیِ قرن چهاردهی برای نخستین بار صحنه‌های مجازات در جهنم را به تصویر کشیدند. در این نقاشی‌ها افرادِ دارای اضافه‌وزن سرگردان در جهنم، با خوردن سالاد و ماست به سزای اعمال خود می‌رسیدند.
آروین
همان روز، چند ساعت بعد که از فروشگاهی درآمده و مشغول بررسی یک کاتالوگ محصول بودم و همین که سرم را بلند کردم، خسته و کوفته از اینکه نمی‌توانستم تصمیم بگیرم اردک‌پز کامپیوتری بخرم یا بهترین گیوتین قابل حمل در جهان، به سیاق تایتانیک به کوه یخی قدیمی که در دانشگاه می‌شناختم،
سپیده
انسان جایزالخطاست چند ماه پیش بود که زیر سونامی آگهی‌های تبلیغاتی، که هر روز صبح از لای دریچهٔ نامهٔ روی در به درون خانه تخلیه می‌شود، در شرف خفگی نفس‌نفس می‌زدم و صحنه‌های زندگی‌ام در برابر چشمانم حسرت‌بار عبور می‌کرد. خدا به خدمتکار هیکلی‌مان، گرندل، خیر بدهد که با شنیدن صدای جیغم از زیر انبوهی از دعوتنامه‌های نمایشگاه‌های هنری، خیریه‌ها و قمارخانه‌ها، با جاروبرقی به دادم رسید.
سپیده
تعداد کالری‌های مورد نیاز روزانه برای به تعویق انداختن مرگ در اثر گرسنگی مرا به پاک کردن میز رستوران‌ها واداشت.
محمد علی
عنوان یکی از ترانه‌هایش که پیچیدگی‌های زیادی دارد این است: «اگر شَوی مرا خروس در کشور بلاروس، شَوم تو را یک طوطی در کشور جیبوتی»
وحید
«راستش فکر کنم فک زدن با آدم‌های فرکانس‌پایین‌تر برام قدغن باشه، اما خب، هر چی نباشه، ما نون ونمک همو خوردیم...» «فرکانس؟»
سپیده
«بارالها... سی سالم بیشتر نیست و دارم کچل می‌شوم. موهایم را همی به من بازگردان و نقاط تُنُکم را از عطر مُر و بخور آکنده نما.»
Πυρια
پس گفتی می‌خوای با مرکز روحانی‌ات ارتباط بگیری.» «بله، می‌خوام فرکانسم بره بالا، پرواز کنم، طی‌الارض کنم، غیب بشم. علم غیب هم می‌خوام پیدا کنم، البته در همین حد که بتونم اعداد تصادفی لاتاری نیویورک رو از قبل بدونم، نه بیشتر.» پرسید: «شغلت چیه؟» که برای فردی با آن میزان علم غیب سؤال عجیبی بود.
سپیده
تحقیرت هم می‌کنن، اما بخشی از روند درمانه. برای همین نوچه‌هاش تختم رو آماده کردن و بدون اینکه بهم بگن یه دُم الاغ پشت شلوارم چسبوندن. قبول، تا مدتی سوژهٔ خنده بودم،
سپیده
داستانش را شروع کرد. «خیلی خب. فلش‌بک می‌زنیم به شیش ماه قبل که گل‌پسرِ خانم اندورفین، یعنی بنده، سر یه سری بلا و مصیبت به قدری درب و داغون بودم که اگه جاگذاشتنِ کلاهم رو هم حساب کنی، از بدبختی زده بودم رو دست حضرت ایوب. اول، این داف تایوانیه که شاگردم بود منو پیچوند و رفت با یه کارآموز کیک‌پزی. بعدش به خاطر اینکه با جگوارم دنده‌عقب توی کتابخونهٔ مسیحی‌ها رفتم خدا تومن جریمه شدم. اینا کم بود، تنها پسرم که از هولوکاستِ ازدواجم برام مونده بود وکالت رو کنار گذاشت و رفت شد صداپیشهٔ عروسک.
سپیده
قصد بی‌ادبی ندارم‌ها. نه اینکه فکر کنی ما فرکانس‌بالاها اَشکال پست‌تر رو مطالعه و درک نمی‌کنیم. البته باید از لیووِنهوک ممنون باشیم، منظورم رو که می‌گیری؟» یکباره همچون شاهینی که از روی غریزه طعمهٔ خود را بو می‌کشد، سرش را به سمت زن بلوند قدبلندی با دامن کوتاه چرخاند که دنبال تاکسی بود. گفت: «طرف رو نگاه! چه لبی قلوه کرده!» و غدد بزاقش زد دنده سه.
سپیده

حجم

۱۴۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۴۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
۵۵,۳۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد