بریدههایی از کتاب هست یا نیست؟
۳٫۵
(۲۸)
چه حالی داری وقتی اینطور قفسهٔ سینهات بهسختی بالاوپایین میرود؟ آخ که آدمها وقتِ مُردن چهقدر تنهایند.
n re
آخ که آدمها وقتِ مُردن چهقدر تنهایند.
n re
آدمی که هشتاد و پنج سال بیمارستان نرفته باشد، فقط وقتی میرود که قرار باشد دیگر از آنجا برنگردد
Gisoo
بهنظر من زندگی ارزشش بیشتر از اینه که آدم به مرگ فکر کنه.
محمدرضا
چهقدر بدم میآید از وقتهایی که رانندگی میکند و با موبایل حرف میزند. اصلاً فکر میکند ممکن است آدمی که کنارش نشسته اذیت شود؟... معلوم است که فکر نمیکند، چرا باید فکر کند؟ آن هم به آدمی که همیشه هست، به آدمی که دیگر دیده نمیشود.
SaNaZ
ذهنی که در ظاهر نوکر است اما در واقعیت یک اربابِ وحشی شلاقبهدست.
کتابخوار
دلتنگیهای بچهها باید از هر دلتنگی دیگری توی دنیا اصیلتر باشد، چون هنوز به کلمه و حرف آلوده نشده و هر چه هست فقط حس است. درست است که زود فراموش میکنند اما آن چیزی که در همان لحظه ازش رنج میکشند به معنای واقعی رنج کشیدن است...
نیتا
مسخرهست، از پرواز میترسم اما از سیگار نمیترسم. شاید هیچوقت هواپیمام سقوط نکنه ولی شاید اینکه روزی یه بسته سیگار میکشم باعث بشه سرطان بگیرم. برای همین فکر میکنم ترس یه چیز واقعی نیست.
n re
زندگی را باید با تمام خوبیها و بدیهاش پذیرفت...
نیتا
تصور من بود که همه نگاهم میکنند و توی دلشان میگویند چه خانم باشخصیتی. شاید اگر کمی از خودم فاصله میگرفتم آن وقت میدیدم کسی نگاهم نمیکرد.
n re
به معنای واقعی کلمهٔ تنفر از سیاست متنفرم و همینطور از سیاستمدارها که هی میخواهند توی دنیا بحران به وجود بیاورند تا خودشان از کار بیکار نشوند
محمدرضا
دلتنگیهای بچهها باید از هر دلتنگی دیگری توی دنیا اصیلتر باشد، چون هنوز به کلمه و حرف آلوده نشده و هر چه هست فقط حس است. درست است که زود فراموش میکنند اما آن چیزی که در همان لحظه ازش رنج میکشند به معنای واقعی رنج کشیدن است...
محمدرضا
نقره دارد میمیرد بدون اینکه دیگر بودن یا نبودنش توی این دنیا تأثیری داشته باشد و این از همهٔ چیزهایی که ازشان میترسی، ترسناکتر است. اینکه به سنی برسی که وقتی داری میمیری، دیگرانی که ظاهری غمگین به خودشان گرفتهاند، ته ذهنشان فکر کنند خب، دیگر وقتش است.
نیتا
نمیتواند چشمهاش را باز کند و دم مرگ دستهگلی را ببیند که هیچوقت توی زندگی کسی برایش نخریده است.
n re
آدمی که هشتاد و پنج سال بیمارستان نرفته باشد، فقط وقتی میرود که قرار باشد دیگر از آنجا برنگردد
n re
پس واقعاً این زندگی یک جایی تمام میشود، بدون آنکه راه برگشتی وجود داشته باشد.
n re
امیر میگوید: چرا زنها خواستههاشونو به مردها نمیگن؟
میگویم: کاری ارزش داره که خود طرف بفهمه و بکنه، نه اینکه ازش خواسته بشه.
کتابخوار
فقط به یک چیز نمیشود شک کرد و آن شعوری است که در ذرهذرهٔ عالم وجود دارد، شعوری که به همهچیز فکر کرده است، شعوری که نمیتواند آدم را همینطور بیخیال به حال خودش ول کند.
کتابخوار
دلتنگیهای بچهها باید از هر دلتنگی دیگری توی دنیا اصیلتر باشد، چون هنوز به کلمه و حرف آلوده نشده و هر چه هست فقط حس است. درست است که زود فراموش میکنند اما آن چیزی که در همان لحظه ازش رنج میکشند به معنای واقعی رنج کشیدن است...
کتابخوار
باید بزرگ شوم، آنقدر بزرگ که دیگر این چیزهای حقیر نتواند آزارم دهد...
کتابخوار
حجم
۱۳۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۸۳ صفحه
حجم
۱۳۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۸۳ صفحه
قیمت:
۴۱,۰۰۰
۲۰,۵۰۰۵۰%
تومان