مأموران بیاعتنایی او را بهانه کردند و به عرض سلطان رساندند که وزیر نسبت به اوامر پادشاه احترام نکرد، و با این سخن، سلطان طغری را سخت خشمگین کردند.
وزیر پس از فراغت از ذکر و دعا، سوار مرکب شد و به دربار آمد. بهمحض ورود، شاه با تندی به وی گفت: چرا دیر آمدی؟
وزیر در کمال قوت نفس و آرامش خاطر عرض کرد: ای پادشاه، من بندۀ خداوندم و چاکر سلطان طغری؛ تا از بندگی خدا فارغ نشوم، نمیتوانم به
مُتِرَصِد
و درستکار بود. او در انجام دادن وظایف دینی مراقبت کامل داشت. معمولاً همهروزه پس از نماز صبح، مدت زمانی به ذکر و دعا مشغول میشد و پس از آنکه آفتاب طلوع میکرد، جامۀ وزارت میپوشید و به دربار میرفت.
روزی سلطان طغری، وزیر را پیش از طلوع آفتاب احضار کرد. مأموران به منزل وی رفتند و او را در حال خواندن دعا دیدند. امر پادشاه را ابلاغ کردند، ولی وزیر به گفتۀ آنان توجهی نکرد و همچنان به خواندن دعا ادامه داد.
مُتِرَصِد
در آیات ۱۹ تا ۲۲ این سوره چنین آمده است: إنّ الإنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الخَیرْ مَنُوعًا * إِلاَّ الْمُصَلِّینَ؛ «بهدرستی که انسان بیتاب آفریده شده است. هرگاه شری متوجه او شود، ناراحتی میکند و هرگاه خیری به او روی آورد، بخل میورزد؛ ولی نمازگزاران چنین نیستند».
محمد خدائی
وجدان کاری وزیر
«خواجه منصور» وزیر «سلطان طغری»، مردی دانا، لایق، باشخصیت، خداپرست
مُتِرَصِد