بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جشن حنابندان | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب جشن حنابندان اثر محمدحسین قدمی

بریده‌هایی از کتاب جشن حنابندان

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۸ رأی
۴٫۳
(۱۸)
خمپاره‌ها و توپ و تانک‌های دشمن به طور پراکنده از دور می‌رسد و به اطراف می‌خورد، ولی بچه‌ها عین خیالشان نیست. بر روی سبزه‌ها عکس یادگاری می‌گیرند.
smoothybook
عکس فرزندش را که با خود آورده از توی کیف بغلش در می‌آورد و نشان بچه‌ها می‌دهد. می‌گوید: «همه ما فدای اسلام و امام.» لبخند مظلومانه فرزند، جگر فلک را آتش می‌زند چه رسد به قلب ما.
smoothybook
جزء شهدای آینده باشد؟ قیافه‌اش که ترکش پسند است. حالا که این‌طور شد من هم می‌روم تا یک عکس دیگر از او بگیرم، کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کند!
smoothybook
امروز هم به پایان رسید. لحظات عمر چه زود می‌گذرد! و من در غربت خاکستری غروب درون سنگر دیده‌بانی مشغول مطالعه هستم،‌ مطالعۀ نفس خویش. در این‌جا برای درک خداوند مشکل زیادی وجود ندارد. من هستم و او دیگر هیچ.
smoothybook
چند روز پبیش که صحبت از جبهه بود، پسر ۹ ساله‌ام در جواب مادرش که می‌گفت: «اگر بابا شهید شود چه باید کرد؟» پس از درنگ کوتاهی گفت: «هیچی دیگه، چراغونی می‌کنیم! بلندگو می‌زاریم!» خواهر چهارساله‌اش هم گفته بود: «به بهشت‌زهرا می‌ریم.».
smoothybook
بار سفر بسته شده، وصیت و سفارش‌های مربوطه انجام گرفته و قضایای جنگ و شهادت برای اهل خانه جاافتاده و حل شده است، حتی برای بچه‌ها.
smoothybook

حجم

۲٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه

حجم

۲٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه

قیمت:
۱۲۴,۰۰۰
۸۶,۸۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد