در صدایت بهترین آهنگها را جمع کن
نغمۀ تنهایی دلتنگها را جمع کن
خستهام از جلوههای رنگرنگ روزگار
نازنین! جارو بیاور، رنگها را جمع کن
رودم، آری میروم، اما تو محض عاشقی
از مسیلم بغضها و سنگها را جمع کن
با تو اقیانوسی آرامم، فقط از ساحلم
دانه دانه لاشۀ خرچنگها را جمع کن!
M.M. SAFI
تا با حسین غرقه این خونم، شعرم جز انتظار نمیگوید
khorasani
پوسیده کنج خانهام، آنقدر گل که هی
چون دیدهام شبیه تو، آن را خریدهام
M.M. SAFI
عاشق شو که عشق است سؤالی که بپرسند
فردا که قیامت شود از ظالم و عادل
khorasani
خورشیدم و به دوزخ تن کردهام رسوب
یک روز میشود که بیایم بر از خودم
M.M. SAFI
چه میدانست برکه، کز چهل سویش شغالان نیز
مهیایند و در تدبیر استقبال مرغابی
به جز کشتن نمیشاید، نکشتم من، خطا کردم
شغالی را که چشمش تیز شد دنبال مرغابی
کنون دل کندهام از دهر، حتی از دل خود هم
بماند این لجنآلوده دریا مال مرغابی!
M.M. SAFI
کجا گریزد از این سنگبارش نفرت؟
پرنده کز قفس تنگ آسمان خسته است
M.M. SAFI
تنت مانند ماهیهاست؛ میلغزد به چشمانم
تو میرقصی و توفان میشود دریاچۀ جانم
M.M. SAFI
بر کاغذ دل، مشق کن- ای عشق! جنون را
کاین دفتر صد پاره فقط باطله خوب است
M.M. SAFI
ببوس آن چشم را هر بار در آیینه میبینی
که با جان من دیوانه کاری کرده کارستان!
M.M. SAFI