ـ وقتی تو کنکور قبول شدم از خوشحالی دستمو کوبیدم به دیوار. دستم شکست.
-Dny.͜.
گفت: ببینم دور و ور خونهتون پارک ندارین؟
با تعجب گفتم: چرا داریم. چه طور مگه؟
عصایش را بلند کرد و در حالی که آن را در موهای سرم فرو میبرد و موهایم را بالا و پایین میکرد گفت: پس این چَمَنا چیه این بالا کاشتی؟ یه چند تا تاب و سرسرهام میساختی رو سرت بچهها میومدن روش بازی میکردن.
-Dny.͜.
ـ اِ... مامان.
ـ مامان و زهر مار.
-Dny.͜.
چند نفری میرن صحرا... هر کدوم واسه خنک کردن خودش یه وسیله میبره. اولی آب میبره، دومی باد بزن، سومی میبینن در ماشین آورده... بهش میگن: چرا در ماشین آوردی؟ میگه: وقتی گرمم شد شیشه رو میکشم پایین.
-Dny.͜.
ای ستاره، ای ستارهٔ غریب! ما اگر ز خاطر خدا نرفتهایم پس چرا به داد ما نمیرسد؟ ما صدای گریهمان به آسمان رسید، از خدا چرا صدا نمیرسد؟
-Dny.͜.
فکرشو بکن. دختره میگه هدفتون از فوتبالیست شدن چی بوده؟ اون وقت تو میگی: دیدن شما. بعد میگه آیا ازدواج کردید؟ تو میگی: نه خیر ولی قصدشو دارم. با من ازدواج میکنی؟ بعد دختره با ضبط صوتش میکوبه تو سرت. ضایع میشی میری پی کارت.
-Dny.͜.
سعید بعد از این که کمی ادای بازیگران و مجریان و فوتبالیستها را درآورد، گفت: بچهها یه مزاحم تلفنی دارم، یه هفتهس که شب و روز زنگ میزنه میگه بیا قرار بذاریم. شما راه حلی ندارید که اینو بپرونم؟
سینا گفت: ببینم ام ام اس داری؟
ـ آره. چطور؟
ـ خب حلّه دیگه. عکستو واسش بفرست خودش دمشو میذاره رو کولش میره.
-Dny.͜.
فراموش میکنم. اما خاطرات فریاد میزنند که هستند.
-Dny.͜.
گفتم: سینا...
ـ بله.
ـ امید یا فرزاد؟
-Dny.͜.
میدونی من خیلی موافق حرف زدن نیستم. بیشتر دوست دارم عمل کنم. فکر میکنم ارزش آدما به کارائیه که انجام میدن نه حرفایی که میزنن.
-Dny.͜.