من شبی را دوست دارم
که روز را
خندیده باشد.
niloo_books
برای خوابیدن، کمی خستگی لازم است
دو چشم
یک بالش
و نفسهای گمشدهی یک زن.
Ali
حتماً کاسهای زیرِ نیمکاسه است
هر روز که نمیشود
عاشق شد.
niloo mdbr
اتاق که تاریک میشود
ردِ نبودنت سایه میشود
بر دیوارِ مجاور
و این وقتِ خوبی است
که من پهلوبهپهلو شوم.
آترین🍃
آن سهشنبه در تقویم نیست
روزی که برف
آرامآرام
ردپایت را پُر میکرد.
یك رهگذر
وقتی که تب میکنم
فکر کردن به تو ساده میشود
میآیی کنارم مینشینی
موهایم را باز میکنی
و پنجره را نگاه میکنی
انگار که گاهی مرا دوست داری.
یك رهگذر
اینکه بیهوا ترکم میکنی
اصلاً کار درستی نیست
اما... کور خواندهای
بیهوا هم دوستت دارم.
niloo_books
معماریِ تن تو
تاریخِ انحناست.
هوشنگ صهبا
matbuat
من خیره به سیبِ گلویت
تو اما
چشم از دهان من برندار
پورآزاد
صبحانهات را بخور
همین حالا وقت رفتن است
امشب
صبح نمیشود.
پورآزاد