یک شیعهٔ علوی میداند که خاک حسین، با خاکهای دیگر فرقی ندارد ... این خاک، اندیشیدن به این خاک، زیارت این خاک، بوی این خاک، یاد این خاک و... برای او «ذکر» است، «یاد» است و «یادآوری».
چڪاوڪ
انتقادیاندیشی مستلزم شجاعت فکری، حریت و عشق به حقیقت و حتی حدی از تقوا (احتراز از تأثیرپذیری از تنفر یا شیفتگی خویش در فرایند نیل به حقیقت) است.
چڪاوڪ
وقتی انسانی دیندار به مکانی دینی وارد میشود، منتظر شهود تجربهای دینی است؛ اما انسان غیردیندار در چنین حالتی منتظر هیچچیز نیست و اصلاً حالت درونی کاملاً متفاوت و غیرقابلقیاسی دارد.
چڪاوڪ
پس اگر من از علم انسانی بومی سخن میگویم، قصدم همآواشدن با صداهایی نیست که علوم انسانی موجود را غربی و مسیحی تلقی میکنند و لذا آن را بیاعتبار میدانند. علوم انسانی بومی است به سه دلیل: ۱) چون فرایند تولید هر چیزی بومی است. فرایند تولید علم را نمیتوان وارد یا صادر کرد؛ ۲) بهدلیل اینکه هر محیط و جامعهای درگیریها و مسائل و موضوعات خاصی را در دید عالمان برجسته میسازد؛ ۳) علوم انسانی (بهطور خاص) بومی است؛ چون پدیدههای انسانی برخلاف پدیدههای طبیعی واجد تنوع رفتاریاند (حضور اراده، فهم و تجربهٔ زیسته).
من امیدوارم این بحث مقدمهای باشد برای ورودی جدیتر به بحث علم بومی و نقد آرای موجود در باب آن. تصور میکنم اگر ادعای من در باب جامعهشناسی دین بومی معنادار باشد، باید متن کتابم بهنحو تأثیرگذاری این معنا را به مخاطب منتقل کند. امیدوارم چنین باشد!
1258580