بریده‌های کتاب خان
کتاب خان اثر فاطمه نانسی صادق الوعد

کتاب خان

انتشارات:انتشارات نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۹از ۹ رأیخواندن نظرات
«هر روز صبح در آفریقا، آهویی از خواب بیدار می شه که می دونه باید از شیر تندتر بِدود تا طعمۀ اون نشه و شیری که می دونه باید از آهو تندتر بدود تا گرسنه نمونه. مهم نیست شیر باشی یا آهو؛ مهم اینه که یاد بگیری که با هر طلوع آفتاب، با تمام توان شروع به دویدن کنی..»
z.gh
خورشید باش تا اگر خواستی بر کسی نتابی، نتوانی.. زندگی نه آنقدر شیرین و نه آنقدر تلخ است که انسان شرافتش را به آن بفروشد.. امواج را نمی توانی متوقف کنی اما می توانی موج سواری یاد بگیری..
z.gh
«تَلنگرِ کوچکی است باران، وقتی فراموش می کنیم که آسمان کجاست»
z.gh
خداوند بی نهایته و به قدر نیاز ما آدمها فرود می یاد، به قدر آرزوی ما گسترده می شه و به قدر ایمان ما کارگشاست. پس با ایمان به همین خدا؛ ذهنت رو از بدیهایی که سرت آمده پاک کن و به فردا نگاه کن. هیچ غیر ممکنی وجود نداره..
z.gh
به روزهای خوب آینده فکر کن "؛ به روزهای آینده فکر کن. باید همه چیز رو فراموش کنی تا بتونی ادامه بدی.. فراموش که نه، به گوشۀ قلبت بسپرشون.. کاری که من توی این چند سال کردم تا بتونم ادامه بدم..
z.gh
نسیم دانه از دوش مورچه انداخت. مورچه دانه را دوباره بر دوشش گرفت و رو به خدا گفت: گاهی یادم می رود که تو هستی و تا تو نخواهی برگی از درخت نمی افتد.. کاش بیشتر نسیم بوزد.."
z.gh
- وقتی که زندگی بهت خیلی سخت گرفت و آنطور که تو خواستی، نچرخید. خودت را با همۀ وجود به خالق هستی بسپار. یادت باشد که دریای آرام، ناخدای قهرمان نمی سازد.. راز یک زندگی زیبا این است که امروز با خدا گام برداری و برای فردا به او اعتماد داشته باشی.. فراموش نکن، در هر مرحله ای از زندگی فقط برای رضای خدا گام بردار و به هر شکل و به هر نحو که میتوانی فقط برای او حرکت کن. خدا را هرگز فراموش نکن. بدان این تنها خداوند است که از دلها آگاهی دارد و از نیتهای پنهانی ما باخبر است. بگذار حسن خطاب حرفهایم یک داستان باشد.. (روزی نسیم باد، دانه از دوش مورچه ای انداخت. مورچه دوباره آنرا برداشت و گذاشت روی دوشش، رو به خدا گفت: گاهی یادم می رود که هستی! کاش همیشه نسیم بوزد)...
z.gh
این روزها که می گذرد، حسی غریب مرا صدا می زند احساس می کنم کسی در باد، از اعماق دل، در طول جاده های مه آلود، با همۀ وجود، صدا یم می زند صدایش را می شنوم، اما او را نمی بینم... صدایش آهنگی دارد خاص آهنگ صدایش را می شناسم، آشنایی قریب است صدایش آشناست، مثل نور، مثل عبور روز، مثل نوروز...
z.gh
زخمهایی هستن که در پوست و گوشت فرو می روند؛ آنقدر که حتی زمان هم نمی تونه التیام بخش اونها باشه، ولی این تنها مائیم که می تونیم با توکل به خدا و امید به آینده به التیام اونها کمک کنیم. خداوند بی نهایته و به قدر نیاز ما آدمها فرود می یاد، به قدر آرزوی ما گسترده می شه و به قدر ایمان ما کارگشاست. پس با ایمان به همین خدا؛ ذهنت رو از بدیهایی که سرت آمده پاک کن و به فردا نگاه کن. هیچ غیر ممکنی وجود نداره
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
سالار خانی که حالا نزدیک به پنجاه و دو بهار از زندگی اش می گذشت
mojde

حجم

۵۷۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۹۵ صفحه

حجم

۵۷۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۹۵ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد