بریدههایی از کتاب خاله تولا
نویسنده:میگل د.اونامونو
مترجم:دکتر نجمه شبیری
انتشارات:موسسه فرهنگی هنری نوروز هنر
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱۰ رأی
۳٫۰
(۱۰)
در این موقع انریكه همانطور كه به چشمان مانوئلیتا نگاه میكرد, گفت: « اگه خاله بود چی میگفت؟»
«میگفت نباید با مقدسات بازی كرد و شماها بچهاین...»
انریكه گفت: «پس تو نبودی كه با خاله اون قسمت انجیل رو تكرار میكردی كه میگه: «باید كودك شد تا به قلمرو آسمانها دست یافت.»
«كودك بله، بچه نه!»
«فرق بین كودك و بچه چیه؟»
«چیه؟ تو شكل بازی كردنشون.»
«بچه چهطور بازی میكنه؟»
«بچهها ادای آدم بزرگارو تو بازی درمیآرن. ولی كودكها مثل آدم بزرگا نیستند، نه مثل زنا و نه مثل مردا، به فرشته میمونن. یادم میآد از خاله شنیدم كه اون هم شنیده بود كه تو بعضی از زبونا كلمه كودك نه مذكره و نه مونث، بلكه خنثی است.»
fatemeh
«شما مردا همینطورین، نه میدونین چكار میكنین، نه بهش فكر میكنین. همه كارهاتون از روی بیفكریه...»
«ولی خیلی وقتا فقط فكر میكنیم و انجامش نمیدیم...»
«چرا این حرفو میزنی؟»
«هیچی، واسه هیچی.»
«حتماً معتقدی كه من غیر از فكر كردن كاری نمیكنم؟»
«نه، نه، نگفتم كه چنین اعتقادی دارم...»
«چرا، تو فكر میكنی كه من چیزی جز تفكر نیستم...»
fatemeh
رامیرو به خِرترودیس میگفت: «آه تولا تو یه قدیسهای، اما قدیسهای كه آدم رو وادار به گناه میكنه.»
fatemeh
اما چه كسی قادر است برای افکارش حد و مرزی تعیین کند.
fatemeh
«بلند مرتبه باد خداوند كه اونو تا این حد حیرتانگیز آفریده، او یا یك زندگی خوب با كسی كه دوستش داشته باشه, ترتیب میده یا مردای این دوره كورن.»
fatemeh
هرگز نمیتونستم در مقابل اونا موعظه كنم و بهشون گفته بودم كه به مراسم سخنرانی و موعظهی من نیان، ولی مادرم میآمد. او هم مثل خواهرم بیخبر به كلیسا میآمد و پشت ستون قایم میشد. با این كه خیلی مذهبی بود, ولی هرگز حرفی از موعظههایم به من نمیزد. اما میدونم كه با خودش میگفت: ’امان از چرندیات این مردها.
fatemeh
این طبیعیه كه تو دلت بخواد نامزد داشته باشی، پس فكر میكنی خدا چرا تو را تا این حد خوشگل آفریده؟»
fatemeh
«اگه به نظرت یك جوون خوشگل و خوشتیپ میآد. بگو بله و دست از این عشوهگری بردار كه كار زشتیه. بگو بله. تازه معلوم نیس شانس بهتری بیاری. رامیرو هم خیلی خوبه و هم تنها فرزنده...»
«من از این قضیه حرف نزدم.»
«تفاوتی نداره رزا، من از اون حرف میزنم.»
«اگه این كارو بكنم, نمیگن دلم شوهر میخواسته؟»
«خب, درست میگن.»
fatemeh
حجم
۱۱۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۱۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد