بریدههایی از کتاب تا در محله گم نشوی
۲٫۹
(۳۵)
وقتی بلایی نازل میشود یا روح به فلاکت میافتد، چارهای نداری جز اینکه دنبال نقطهی محکمی بگردی تا تعادلت را حفظ کنی و توی پرتگاه نیفتی. نگاهت یا روی یک جوانهی سبز ثابت میماند، یا یک درخت، یا گلبرگهای یک گل؛ درست مثل اینکه به یک حلقهی نجاتغریق چسبیده باشی.
زن
وقتی بلایی نازل میشود یا روح به فلاکت میافتد، چارهای نداری جز اینکه دنبال نقطهی محکمی بگردی تا تعادلت را حفظ کنی و توی پرتگاه نیفتی.
مآریآ:کرم کتاب🕶📚؛
افسوس سالهایی را میخورد که طی آنها، به درختها و گلها توجه نکرده است
نگهبان آشویتس
شاید سرانجام او موفق شده بود، به لطف یک فراموشی ارادی، از خودش برابر این گذشته محافظت کند. شاید هم روزگار بود که از رنگولعابها و ناهمواریهای شدیدِ گذشته کاسته بود.
نگهبان آشویتس
وقتی بلایی نازل میشود یا روح به فلاکت میافتد، چارهای نداری جز اینکه دنبال نقطهی محکمی بگردی تا تعادلت را حفظ کنی و توی پرتگاه نیفتی. نگاهت یا روی یک جوانهی سبز ثابت میماند، یا یک درخت، یا گلبرگهای یک گل؛ درست مثل اینکه به یک حلقهی نجاتغریق چسبیده باشی. این ممرز یا بید یا هر چه که هست، پشت شیشهی پنجرهاش به او قوتقلب میدهد
نگهبان آشویتس
از خودش میپرسد آیا واقعاً یک خاطره است یا یک تراوش لحظهای که، مثل یک الکترون آزاد، از گذشته جدا شده و دیگر به آن دوران تعلق ندارد
نگهبان آشویتس
برایش صدا و موسیقی فیلم گویاتر از تصویر بودند. یکی از دیالوگهای فیلم آن شب به ذهنش رسید که با صدایی بم و پیش از روشن شدن چراغها گفته شد و او خیال کرد که خودش آن را به زبان آورده است؛ «برای اومدن پیش تو، چه راه عجیبی رو باید میرفتم.»
علی
وقتی بلایی نازل میشود یا روح به فلاکت میافتد، چارهای نداری جز اینکه دنبال نقطهی محکمی بگردی تا تعادلت را حفظ کنی و توی پرتگاه نیفتی. نگاهت یا روی یک جوانهی سبز ثابت میماند، یا یک درخت، یا گلبرگهای یک گل؛ درست مثل اینکه به یک حلقهی نجاتغریق چسبیده باشی
کاربر ۱۳۰۶۴۰۲
وقتی بلایی نازل میشود یا روح به فلاکت میافتد، چارهای نداری جز اینکه دنبال نقطهی محکمی بگردی تا تعادلت را حفظ کنی و توی پرتگاه نیفتی.
مآریآ:کرم کتاب🕶📚؛
وقتی بلایی نازل میشود یا روح به فلاکت میافتد، چارهای نداری جز اینکه دنبال نقطهی محکمی بگردی تا تعادلت را حفظ کنی و توی پرتگاه نیفتی. نگاهت یا روی یک جوانهی سبز ثابت میماند، یا یک درخت، یا گلبرگهای یک گل؛ درست مثل اینکه به یک حلقهی نجاتغریق چسبیده باشی
Elaheh
«چه بخواهید چه نخواهید، جنگ نگاه مرا به یک جوانهی سبز تغییر نمیدهد.»
نگهبان آشویتس
وقتی بلایی نازل میشود یا روح به فلاکت میافتد، چارهای نداری جز اینکه دنبال نقطهی محکمی بگردی تا تعادلت را حفظ کنی و توی پرتگاه نیفتی. نگاهت یا روی یک جوانهی سبز ثابت میماند، یا یک درخت، یا گلبرگهای یک گل؛ درست مثل اینکه به یک حلقهی نجاتغریق چسبیده باشی.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
حجم
۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
حجم
۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
قیمت:
۲۶,۰۰۰
۱۳,۰۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد