کشيش پرسيد: آن چه سخنی بود که تو را از بابت ما اينهمه نگران کرده است؟
مرد جواب داد: عاليجناب، آن سخنی از انجيل بود که گفته است: «شما به ازای هر يک چيز که میدهيد صد از آن دريافت میداريد.»
کشيش گفت: خوب، اين عين واقع است. ولی اين چرا تو را از بابت ما چندان نگران کرده است؟
مرد گفت: اينک بهعرض میرسانم چرا: از وقتی که من در ميان شما بسر میبرم هر روز میبينم که گاهی يک و گاه دو ديگ بزرگ سوپ گرم به فقرا میدهند، و لابد اين از زائده جيره خوارباری است که به شما و برادران دينی ديگر تعلق دارد. حال اگر بنا باشد در آن دنيا به ازای هر يک ديگ صد ديگ به شما پس بدهند فکر میکنم که شکم همهتان بترکد.
کاوشگر
من ماجرای نيرنگی را برای شما نقل میکنم که زنی زيباروی در کارِ روحانی نامداری کرد. مردم اين زمانه از اين قصّه خوششان خواهد آمد، بهويژه که آن قوم با همه حماقتِ خود و با آداب و رسومی که دارند خويشتن را از نظرِ فهم و خرد برتر از ديگران میپندارند، و حال آنکه به مراتب پستترند، چه، دنائتِ طبع و بیشعوری ايشان مانع از آن است که همچون مردم عادی از راهی شرافتمندانه به نيازمندیهای خود دست يابند. آنان خوکان را مانند که هرجا جيفهای بيابند سر در آن فرو کنند.
Firooz