بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم) | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم) اثر فرهاد حسن‌زاده

بریده‌هایی از کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۱ رأی
۴٫۵
(۳۱)
در کتاب اول میگوری همراه نامزدش جیگوری به آبمیوه‌فروشی رفتند که آب‌انار بخورند، اما جیگوری با سلاح سرد آقای آبمیوه‌فروش به قتل رسید. میگوری خیلی سعی کرد انتقام نامزدش را از مرد آبمیوه‌فروش بگیرد، اما نتوانست. چون قلب مهربانی داشت و نمی‌خواست واژهٔ قرمز عشق را با لکهٔ سرخِ انتقام‌جویی بپوشاند. پس بی‌خیال شد و او را بخشید. کمی بعد با نیگوری آشنا شد. با هم ازدواج کردند و برای ماه‌عسل رفتند شمال. حالا آن‌ها باید برگردند و زندگی مشترکشان را شروع کنند. آیا می‌توانند؟
سپیده
من ماندم و اتاقی رو به خیابانی گرم در شبی تابستانی که ستاره‌های آسمانش پیدا نبود.
✍︎☕︎☘︎♫︎♪ 𝐹𝑎𝑛𝑡𝑎𝑠𝑦♪♫︎☘︎☕︎✍︎
تیر عاشق کُش ندانم بر دل حافظ که زد این‌قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکد (حافظ)
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️
مهم دور هم بودن و لذت بردن از زمان حال و این حرف‌های مثبت است...
"Shfar"
وای خدای پشه‌ها! نصف پایش کنده شده بود که. خیلی غم‌انگیز بود که. ولی چه اهمیتی داشت؟ من کل وجودش را دوست داشتم. او تمام هستی من بود. گفتم: «همین؟ که» گفت: «بله و من یه موجود ناقصم وِ...» جلوی دهانش را گرفتم و گفتم: «هیس! اگر از این حرف‌های نیش‌آزار بزنی، نیشم رو می‌کوبم تو دیوار که. دلبندم، تو اگر حتی هیچ پایی هم نداشتی، بازم مهم نبود که. مهم اون قلبته که واسه من می‌تپه که. مثل قلب من که واسه تو می‌تپه که. به قول خونسالار بزرگ: مهمترین چیز نیشه که زندگی بدون اون نمی‌شه.» لبخندی به پهنای صورتش زد و گفت: «چه ربطی داشت؟ وِ.»
زهرا معصومی مقدم
حیف نیست این روزها روزهایی که می‌آیند و می‌روند الکی بیایند و الکی بروند؟ باید فکری بکنم برای این روزها روزهایی که الکی می‌آیند و الکی می‌روند.
ی.ح
دیدم به‌غیر از من و نیگوری دوتا آدم بیشتر توی هواپیما نیستند که. آن دوتا هم یکیش خلبان بود، یکیش کمک خلبان که. نیگوری از خوشحالی جیغ کشید که: «خیلی باحاله. نگاه کن! تا حالا این‌قدر تو اوج نبودم وِ.»
سپیده
«اگه زیاد بخندی، گوجه می‌شی می‌گندی.»
بنت الزهرا
قول خونسالار بزرگ: «بشر دوپا زود می‌شود کله‌پا پشهٔ شش‌پا می‌ماند در هوا.»
ملیکا
بعد دستش را گرفتم که احساس آرامش کند که. شاید هم خودم احساس آرامش کنم که. به نظرم این هواپیما با همهٔ هواپیماهای دنیا فرق داشت که. کوچک بود و صندلی کم داشت. یعنی بیشتر شبیه وانت بود که. از این وانت‌هایی که لوازم دست‌دوم می‌خرند که. آبگرمکن، چراغ و سماور و میز ناهارخوری، کمد و یخچال و رادیاتور کهنه. خلاصه به غیر من و نیگوری هیچ مسافری نداشت که. گفتم: «به جان خودم خیلی مشکوک می‌زنه. نکنه اشتباه سوار شدیم که. این ابوطیاره مال جنگ جهانی دومه که. بزرگ‌هاش بهتر بود که. اونا که عینهو اتوبوس می‌مونه.» گفت که: «چقدر وزوز می‌کنی وِ. الآن مهمان‌دار می‌آد و می‌گه موقع سقوط از کدام در خارج بشیم وِ. بعدش هم کیک و آبمیوه و هَله و هوله. بعد هم اگه بچه داشته باشیم، به بچه‌مون اسباب‌بازی می‌دن وِ.»
سپیده

حجم

۴۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۴۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان