بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من امیر ارسلان داستان هستم | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب من امیر ارسلان داستان هستم

بریده‌هایی از کتاب من امیر ارسلان داستان هستم

نویسنده:علی رشیدی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۷از ۶ رأی
۲٫۷
(۶)
رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست، می‌کشد آنجا که خاطرخواه اوست.
ツAlirezaツ
به یک تیر دررفتی از کارزار؟
ツAlirezaツ
مشکل امروز جامعهٔ ما می‌دونین چیه؟ تجددگراییه، تجملاته. فکر می‌کنین ماهاتما گاندی چطور تونست کشور هند رو از مستعمرهٔ انگلیس نجات بده. عارضم خدمتتان که توی یه سفرش به سازمان ملل، دوک پشم‌ریسی خودش رو برده بود و تو جلسات، پشم‌ریسی می‌کرد. موقع ناهار هم که شد، دست به غذاهای رنگ‌ووارنگ فرنگی نزد. بزش رو آوردن، شیرش رو دوشید، تلیت کرد و خورد.»
ツAlirezaツ
عارضم خدمتتان که مرحوم پدرم همیشه می‌گفت که نشست و برخاست باید با بزرگان باشه. اگر آدم بزرگی دیدی، دو دستی محکم نگرش دار. این حرفش همیشه تو گوشم هست
ツAlirezaツ
«به راه بادیه‌رفتن به از نشستن باطل، که گر مراد نیابم به‌قدر وسع بکوشم.»
ツAlirezaツ
«مشکل این آقا می‌دونی چیه؟ مشکلش بی‌فرهنگیه. فرهنگ نداره، حرف مفت می‌زنه، توقع داره ما هم باور کنیم. وقتی می‌گفتم با خودمون نیاریمش، به‌خاطر این حرفاش بود. حالا به حرف من رسیدی؟»
سپیده
«مرد حسابی یا از تعداد کبکات کم کن یا تعداد تیرهات رو بیشتر کن که آدم حرفتو باور کنه.
سپیده
خودش این موضوع را قبول ندارد و وانمود می‌کند که اجازهٔ همسرش زیاد مهم نیست، اما من فکر می‌کنم خیلی هم مهم است؛ چون روزی که همسر خان برای وضع‌حمل دخترش مجبور شد چند روزی به یکی از شهرهای جنوبی سفر کند و خان را تنها بگذارد، او نفس عمیقی کشید و گفت: «راحت شدیم! حالا وقتشه! می‌تونیم با خیال راحت برنامه‌ریزی کنیم.»
سپیده
- خودت می‌دونی که من اصلاً به ازدواج فکر نمی‌کردم؛ اما عاشقی دست خود آدم نیست. یک‌مرتبه می‌آد. کاریش هم نمی‌تونی بکنی. - خدا شانس بده! من چقدر وقته دنبالشم، پیداش نمی‌کنم؛ ولی خدا برای شما از آسمون می‌فرسته. حالا این خانم خوشبخت کی هست؟ اسمش چیه؟
ツAlirezaツ
بین خانوادهٔ ما عینک فقط به من رسیده. بقیه خدا رو شکر چشماشون سالمه. اما خدای نکرده ای‌طور نبوده که اونا از ارث پدر محروم باشن. در عوض به‌جز من همهٔ برادرام کچلن. بعضی وقتا می‌گم کاش منم کچل بودم، ولی چشمام ضعیف نبود. ولی مادرم می‌گه: «ننه وقتی رفتی خواستگاری قدر موهات رو می‌فهمی. دخترا به اول چیزی که نگاه می‌کنن، موهای داماده.»
ツAlirezaツ
از قدیم و ندیم گفته‌اند که از هرچه بترسی، سرت می‌آید.
ツAlirezaツ
برای گذران وقت از چادر بیرون آمدم؛ به امید اینکه شاید غزال عزیزم را ببینم. اما مثل اینکه آب شده و داخل زمین فرورفته یا ماه شده و به آسمان رفته است.
ツAlirezaツ
مشکل امروز جامعهٔ ما می‌دونین چیه؟ تجددگراییه، تجملاته. فکر می‌کنین ماهاتما گاندی چطور تونست کشور هند رو از مستعمرهٔ انگلیس نجات بده. عارضم خدمتتان که توی یه سفرش به سازمان ملل، دوک پشم‌ریسی خودش رو برده بود و تو جلسات، پشم‌ریسی می‌کرد. موقع ناهار هم که شد، دست به غذاهای رنگ‌ووارنگ فرنگی نزد. بزش رو آوردن، شیرش رو دوشید، تلیت کرد و خورد.»
ツAlirezaツ
«سالارخان هم من رو درک نمی‌کنه. این چه برخوردیه که با یه آدم عاشق می‌کنه؟ تو را به خدا یکی من رو درک کنه... درکم کنید...!»
ツAlirezaツ
گفتم درس بخونن برای چه؟ که برن نون‌خور دولت بشن؟
ツAlirezaツ
سری تکان داد و گفت: «نان‌خور دولتی؟! برای پسر امیرقلی‌خان جودکی خان‌دره زشت نیست نان‌خور دولت باشه؟»
ツAlirezaツ
خان خود را صاحب‌نظر می‌دانست؛ اما بیشتر مواقع جانب احتیاط را رعایت می‌کرد و زیاد قاطی بحث‌های سیاسی نمی‌شد. او همیشه نظر معروف خود را داشت و معتقد بود که هرچه بالایی‌ها بخواهند، همان می‌شود. می‌گفت دمکراسی یک دکان برای گول‌زدن مردم جهان است. اگر کسی هم با نظر او مخالفت می‌کرد، در جواب می‌گفت: «این خط و این نشون.»
ツAlirezaツ
ما رو مسائل ناموسی با کسی حرف نمی‌زنیم. فقط تفنگ حرف آخر رو می‌زنه.»
بلاتریکس لسترنج
خیلی از مواقع ذهنیت آدما بر عینیتشون ارجعیت داره.
ツAlirezaツ
تلاش‌های زیادی در این زمینه کرده بود که چند ترم مشروطی و افتادن و پاس‌نکردن خیلی از دروس، گواه زحماتش برای ازدواج بود.
ツAlirezaツ

حجم

۱۳۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۳۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان