بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ | طاقچه
تصویر جلد کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ

بریده‌هایی از کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ

۳٫۶
(۴۷)
تو دل‌مان فرمودیم: دندت نرم و چشمت کور و هر چه نابدترت ناسور! مصراع تا تو باشی و دگر آرغ بی‌جا نزنی!
bilijacks
دوشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی: طفل دو ساله‌ئی از شاهزادگان موسوم به عین‌السلطنه فوت شد. بندگان همایون اظهار بشاشت فرمودند که خوب شد مرد و اِلاّ فردا بزرگ می‌شد برای دولت خرج ایجاد می‌کرد. [ص986]
Rsi Sd
چهارشنبه ۲۵ جمادی‌الاول: به شاه عرض کردم تمام ماها که نوکر شما هستیم از صدر تا ذیل هیچ قابلیت نداریم. تقویت شماست که یکی را امیر و یکی را وزیر می‌کند. وقتی این توجه نباشد همه از گه سگ کم‌تر هستیم. حرف را باید به موقع زد!
حسین رسولی
چهارشنبه ۱۳: امین‌السلطان وزیر اعظم تصنیفی از خودشان انشاد کرده به آهنگ بسیار قشنگ می‌خوانند: تدارکات هدر رفت/ اردو گوزید و در رفت. [ص482]
mohammad sabbagh
روزی روزگاری در لعنت شده دیاری که به ظن این مردم «کشور هزار و یک شب» است شاه بوده‌اید: دست می‌بریده‌اید و چشم می‌کنده‌اید و شکم می‌دریده‌اید و گردن می‌زده‌اید و یک گله زن داشته‌اید و خدا را بنده نبوده‌اید و دیارالبشری را هم جرات آن نبوده به‌تان بگوید دکمه‌ی شلوار قبله‌ی عالمیان بازمانده است.
saaadi_h
دوشنبه ۱۰ جمادی‌الاول: [شاه] فرمودند دیشب خواب غریبی برای تو دیدم که در میان مردم و جمعیت با حضورِ وزرا و بلکه سفرا با تو لواط می‌کنم و خودم هم از این کار تعجب دارم که چه طور شده من با تو این کار را می‌کنم! ــ عرض کردم این خواب پادشاه تعبیری دارد و آن این است که یک التفات بزرگی که هیچ کس انتظار ندارد و محل تعجب همه خواهد بود در حق من خواهید فرمود که خودتان هم از بزرگی این مرحمت تعجب می‌کنید. [ص409]
هشنا
پوشیده مباد که گرچه آغاز تحریرِ این روزنامه‌ی شریفه یومِ شنبه بیست وپنجمِ شهر رمضان‌المبارک و از دارالعلمِ برقلی است، چنان که مشهود خاطرِ عاطر قارئانِ عظام و صرافانِ بازارِ کلام خواهد اوفتاد، پاره‌ئی از اهمِ حوادث پیش از آن نیز به شیوه‌ی تنویر الماضی که خود از ابداعاتِ محررانِ فرنگ است و آن را به لسانِ انگریزی فلاش بغ می‌نامند در بطنِ حوادثِ بعدی آمده است.
حسین رسولی
یک دفعه از بالای چنار صدائی بلند می‌شود و آن هم بنای تعریف را می‌گذارد و اسباب وحشت حضار می‌شود که کیست از بالای چنار حرف می‌زند! معلوم می‌شود حاجی‌آقا برادر حکیم‌الملک است: رفته بالای چنار یادگاری بنویسد که می‌شنود حضرات تمجیدِ خطِ مبارک را می‌کنند، نخواسته بود از آن‌ها عقب بماند از بالای چنار بنا کرده تعریف کردن...
حسین رسولی
قبله عالم به علی‌آقای لال که پیشخدمت و پسرخاله ابوالحسن‌خان است فرمودند سبیل فخرالملک را بگیرد و مکرر با زبان لالی که دارد بپرسد: «عَن داری یا نه؟» ـ بعد همین طور نقاش باشی را مفتضح نمودند و بعد، به سلامتی و اقبالِ تمام به سلام تشریف بردند.
حسین رسولی
کفش‌دارهای سلطنتی دویست سیصد زوج کفش کهنه از خارج آورده بودند، کفش‌های نوِ مردم را می‌دزدیدند تا شخص مستأصل شده مبلغی به آن‌ها می‌داد و کفش کهنه‌ها را از آن‌ها گرفته می‌پوشید. [ص945]
Rsi Sd
اما به مجرد آن که در این خطه پاتابه گشوده پلاس اقامت گستردند فرزندان بلافصل ایشان بی‌درنگ با بومیان درآمیختند، آرد ملیت بیختند و الک قومیت درآویختند بشکن‌زنان و کپل‌جنبانان، که بیت وی آر نات ز اطفال ایران زمین تو ما را همه Bill و Judi ببین!
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
هنگامی که برای بستنِ این پرونده به یکی از سفرنامه‌های مظفرالدین شاه به فرنگ و روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه نگاه مجددی انداختم به این نتیجه رسیدم که در نظیره‌سازی خود به هیچ‌وجه توفیق نیافته‌ام: سفاهتِ حاکمانِ تاریخی ما دایره‌ئی کهکشانی‌ست نه محدوده‌یی چنان بسته و محدود که من در روزنامه‌ی سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ی امریغ تصویر کرده‌ام! بینشِ محدودِ من مانعِ آن شده است که این فضاحتِ ناب را به نمایش بگذارم حال آن‌که خودِ آن موجودات تاریخی توانسته‌اند اوجِ بلاهت را با نبوغِ غیرقابلِ وصفی در صفحاتِ تاریخِ مکتوبِ ایران به ثبت رسانند.
محمدرضا معینی
همین نوکرها که این‌جا در حضورند بپرسی. همه را احضار کردیم، فرمودیم امروز میان شما نوکرها از عین‌الدوله شقی‌تر کسی را نداریم. محض امتحان او را صدراعظم می‌کنیم. رعیت را به ستوه می‌آورد انقلاب راه می‌اندازند دستخط مشروطیت می‌گیرند مجلس ملی ترتیب می‌دهند می‌نشینند عقل‌هاشان را روی هم می‌ریزند شور می‌کنند و دوباره می‌روند دست همین عین‌الدوله را که از ظلمش سر به شورش برداشته‌اند می‌گیرند با سلام و صلوات می‌آرند می‌کنندش رییس‌الوزرا! ــ هم کرم انقلاب رعیت خوابیده هم ما سلطنت خداداد موروثی‌مان را به برکت پلتیک خود حفظ فرموده‌ایم.
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
بعد هم در حاشیه‌ی فرمان این فقره را محض تأکید به خط خود رقم زدیم: «صدراعظم! الحال که ما در مملکت تشریف نداریم بر عهده شناسند که هیچ احدی بر احدی ظلم نکند تا خود ما برگردیم.»
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
شاه خیالاً نقشه کوهی کشیده بودند مخروطی شکل که قله‌اش به آسمان می‌رسید. می‌فرمودند در این کوه دیواری خواهم ساخت، فرنگی‌هائی را که به تماشای کوه می‌آیند از یک دروازه وارد این کوه می‌کنم و سالی 20 کرور که از آن‌ها مداخل کردم، آن وقت هر یک از آن‌ها که بالای کوه بروند از جهتِ سختی راه پرت می‌شوند می‌میرند. به این ترتیب هم پول فرنگی‌ها را می‌گیرم هم معتبرینِ آن‌ها که به تماشای کوه می‌آیند پرت می‌شوند می‌میرند از شرشان آسوده می‌شوم.
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
آن پشه غول و ما یلان پشه‌ئی، زر بیخود مزن که پادشهی!
bilijacks
اگر شاهی بمیرد از وطن دور به خواری می‌برندش جانب گور
saaadi_h
رفتیم سجاده را باز کردیم ایستادیم به نماز. اشک بند نمی‌آمد. سرش ول شد. سجاده خیس و مُهر گِل شد. ساعت‌ها نماز خواندیم. صد رکعت هم بیش‌تر. افاقه نکرد.
saaadi_h
بعضی نوکرها می‌گویند از اطراف شنیده‌اند که رعایا دست از کسب و کار کشیده دکان و بازار را تخته کرده‌اند که آزادی می‌خواهیم. هرچه فکر می‌کنیم آزادی را می‌خواهند چه کار یا به کدام دردشان شفا است عقل‌مان قد نمی‌دهد.
saaadi_h
مخبرالدوله وزیر تجارت شده خیلی به خود می‌بالد. شاه با او قدری اظهار التفات فرمود قدری نره‌خر به او گفت که علامت مرحمت بود.
saaadi_h

حجم

۱۱۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱۱۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد