بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماجراهای سه پسر بچه؛ خطر در آسمان (جلد چهاردهم) | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماجراهای سه پسر بچه؛ خطر در آسمان (جلد چهاردهم)

بریده‌هایی از کتاب ماجراهای سه پسر بچه؛ خطر در آسمان (جلد چهاردهم)

۴٫۸
(۵)
پروفسور بچه‌ها را به صرف چای و شیرینی دعوت کرد و گفت: «امروز آزمایشگاه تعطیل. باید از خواهرزاده‌ام پذیرایی کنم. همراه من بیایین!» و در بزرگ و کشویی آزمایشگاه را پشت‌سرش بست و قفل کرد. در این فاصله، خورشید در افق کاملاً پایین رفته بود و کم‌کم شب می‌شد. اولین ستاره‌ها در آسمان صاف و خالی از ابر چشمک می‌زدند. پروفسور توضیح داد: «امشب شب خوبی برای تماشای آسمان است.» لحظه‌ای بعد همگی داخل خانه دور میزی نشسته و مشغول خوردن و نوشیدن بودند.
نوا
پروفسور بی‌وقفه حرف می‌زد و با هیجان از آسمان بی‌انتها می‌گفت: «حتی می‌تونین دایره‌های دور ستاره‌ی کیهان را هم ببینین. امشب دید بسیار خوبی داریم. صبر کنین تا هوا به‌زودی کاملاً تاریک بشه.»
نوا
یوستوس با غرغر خاله‌متیلدا از خواب پرید. «بسه دیگه، پاشو، یوستوس! کسی که دیر می‌خوابه باید بتونه زود هم بیدار شه. نباید عادت تو بشه حتی اگر آخر هفته باشه.»
نوا

حجم

۹۰۱٫۶ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۹۰۱٫۶ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد