کتاب خوب مثل دوست خوب است؛ هردو کمیاباند.
سیّد جواد
خیلی از کتابها ابتدا خود را خوب نشان میدهند، اما چند خط پایینتر خواننده را مأیوس میکنند. حتی اگر آن کتاب را کسی توصیه کرده باشد که خیلی به او اعتماد دارید، باز هم نمیتوانید مطمئن باشید شما هم میتوانید همان ارتباطی را با آن کتاب برقرار کنید که او کرده است و اینکه هردوی شما دراین زمینه همنظر باشید.
سیّد جواد
هیچکس دوست ندارد از یک خر مراقبت کند، به او غذا بدهد و تیمارش کند.
سیّد جواد
وقتی سروکل فلش در زندگی آنها پیدا شد
سیّد جواد
هیچوقت فکر نمیکردم دختری باشم که سفرهٔ دلم را به روی خری باز کنم، ولی فلش قلب مرا دزدی
سیّد جواد
فلش، خر بیخانمانی که به من درس زندگی، ایمان وفرصتهای دوباره داد.
سیّد جواد
شکست مانند پوشیدن کت خیس پشمی در یک روز داغ تابستانی است که لباس فانتزی چیندار مثبتاندیشی را زیر وزنش له میکند. بهترین و گاهی تنهاترین کاری که میشود کرد این است که بمانی و به بقای خودت ادامه بدهی و از دل این احساسات عبور کنی. سر کار میروی، غذا روی میز میگذاری، لبخند میزنی و بچههایت را در بازی هاکی تشویق میکنی و شبها زیر پتو دستات را دراز میکنی تا دستهای گرمی را در دستانت لمس کنی و هیچ لحظهٔ شیرینی را از دست ندهی.
elham