بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فصل چیدن گیلاس | طاقچه
تصویر جلد کتاب فصل چیدن گیلاس

بریده‌هایی از کتاب فصل چیدن گیلاس

نویسنده:هومن هویدا
انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۶ رأی
۲٫۸
(۶)
شهدا را تا گلستان شهدای اصفهان بدرقه کردند و با سلام و صلوات یکی یکی دفن کردند.‌ مراسم خاکسپاری که تمام شد هواپیماهای جنگنده، آسمان گلستان شهدا را گلباران کردند.‌ آن روز در سینه‌ی کسی دل نبود.‌ همه به ظهر عاشورا برگشته بودند به اسب تشنه بر بالین یک جسد بی‌سر
S
حال آن روز فریدون را من می‌دانم.‌ وقتی که معلم خصوصی افسون عزیزی بودم و او به اتفاق خانواده از جنوب به شیراز آمده بودند و در خیابان ما خانه‌ای رهن کرده بودند.‌ ابتدا من معلم خصوصی برادرش، ماهر، بودم ولی افسون آنقدر بالش زیر دست من گذاشت و شربت پرتقال آورد که عقل را گذاشتم و عشق را برداشتم.
_SOMEONE_
آن روز همه‌ی روزنامه‌های صبح در تیتر درشتی نوشته بودند که یک زوج جوان دانشجو در اصفهان در حین خطبه‌ی عقد متوجه شدند که خواهر و برادرند.
_SOMEONE_

حجم

۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد