بریده‌های کتاب اسپینوزای من
کتاب اسپینوزای من اثر مرادحسین عباسپور

کتاب اسپینوزای من

انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۵ رأی
۳٫۲
(۵)
«فکر کن رهزاد یه بچه از ارتفاع یازده متری سقوط کنه حتی دستش هم خراش برنداره، تازه اگر فقط نیم متر اونطرف‌تر می‌افتاد می‌دونی چی می‌شد، می‌خورد به تیر آهن‌های توی کوچه و تکه تکه می‌شد.»
-Dny.͜.
اصلا کاش می‌شد آدما جدا از هم زندگی کنند یا لااقل با اونایی که می‌خوان زندگی کنند.»
-Dny.͜.
«این‌همه یخچال خالی می‌کنیم، این همه چاه مستراح پر می‌کنیم؟ اما همه که دغدغه جاودانه شدن ندارند. خیلی‌ها گاو می‌آیند و شتر می‌روند.»
-Dny.͜.
خیلی از ما محکومیم به فراموش شدن. فراموش شدن جاودانه.
-Dny.͜.
یک نفر هم که ادعا می‌کرد سالیان سال دوست نزدیک پدرم بوده، معتقد بود که از همان جوانی یک تخته کم داشته و دوست داشتم همانجا بگویم احمق! تو که یک تخته کم نداری چه گلی به سر این زمین زده‌ای.
-Dny.͜.
واقعیت اینه که ما یه زمانی هستیم، یه زمانی هم می‌رسه که دیگه نیستیم.
-Dny.͜.
آدم وقتی خوشحاله باید دوتا کراوات بزنه، دوتا پیرن بپوشه و حتی المقدور دو جفت کفش.
-Dny.͜.
نمی‌گذارم طبیعت، سرنوشت، قضا و قدر و هیچ نیروی دیگری زندگی‌ام را جهت دهد. می‌خواهم جاهایی که خودم دوست دارم بروم، کتاب‌هایی که خودم دوست دارم بخانم، اصلا کلمه‌ها را هر جور که خودم دوست دارم بنویسم و اتاقم را پر کنم از چیزهایی که خودم می‌خواهم.
-Dny.͜.

حجم

۷۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

حجم

۷۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد