بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوبیتی‌های باباطاهر | صفحه ۳۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دوبیتی‌های باباطاهر

بریده‌هایی از کتاب دوبیتی‌های باباطاهر

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۲۴۵ رأی
۴٫۷
(۲۴۵)
خدایا داد از این دل داد از این دل نگشتم یک زمان من شاد از این دل چو فردا داد خواهان داد خواهند بر آرم من دو صد فریاد از این دل
usofzadeh.ir
خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی
سپیده
دلا خونی دلا خونی دلا خون همه خونی همه خونی همه خون ز بهر لیلی سیمین عذاری چو مجنونی چو مجنونی چو مجنون
سپیده
دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ ز دستم شیشهٔ ناموس بر سنگ ازین دیوانگی روزی برآیم که در دامان دلبر برزنم چنگ
*Narges*
دلم زار و دلم زار و دلم زار طبیبم آورید دردم کرید چار طبیبم چون بوینه بر موی زار کره در مون دردم را بناچار
*Narges*
بروی ماهت ای ماه ده و چار به سرو قدت ای زیبنده رخسار که جز عشقت خیالی در دلم نی بدیاری ندارم مو سر و کار
*Narges*
بهار آیو به صحرا و در و دشت جوانی هم بهاری بود و بگذشت سر قبر جوانان لاله رویه دمی که گلرخان آیند به گلگشت
لیندا
خوشا آنانکه تن از جان ندانند تن و جانی بجز جانان ندانند بدردش خو گرند سالان و ماهان بدرد خویشتن درمان ندانند
k.m
دلا خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو که خوبان این پسندند متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست گروهی آن گروهی این پسندند
k.m
مو آن آزردهٔ بی خانمانم مو آن محنت نصیب سخت جانم مو آن سرگشته خارم در بیابون که هر بادی وزد پیشش دوانم
محمد
قلم بتراشم از هر استخوانم مرکب گیرم از خون رگانم بگیرم کاغذی از پردهٔ دل نویسم بهر یار مهربانم
محمد
دلا اصلا نترسی از ره دور دلا اصلا نترسی از ته گور دلا اصلا نمیترسی که روزی شوی بنگاه مار و لانهٔ مور
محمد
اگر شیری اگر میری اگر مور گذر باید کنی آخر لب گور دلا رحمی بجان خویشتن کن که مورانت نهند خوان و کنند سور
محمد
لاله کاران دگر لاله مکارید باغبانان دو دست از گل بدارید اگر عهد گلان این بو که دیدم بیخ گل بر کنید و خار بکارید
محمد
هر آنکس عاشق است از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
محمد
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
محمد
یکی برزیگرک نالان درین دشت بخون دیدگان آلاله می‌کشت همی کشت و همی گفت ای دریغا بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت
محمد
اگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی‌وفا ای بیمروت گریبانم ز دستت چاک چاکو نخواهم دوخت تا روز قیامت
محمد
دوبیتی شمارهٔ ۳۱ غریبی بس مرا دلگیر دارد فلک بر گردنم زنجیر دارد فلک از گردنم زنجیر بردار که غربت خاک دامنگیر دارد
~sahar~
دوبیتی شمارهٔ ۶۳ اگر شیری اگر ببری اگر کور سرانجامت بود جا در ته گور تنت در خاک باشد سفره گستر بگردش موش و مار و عقرب و مور
~sahar~

حجم

۲۵۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

حجم

۲۵۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

قیمت:
رایگان