بریدههایی از کتاب آخر شخص مفرد
۴٫۵
(۶)
من، «آهوی رَمکرده تهران»، آقا
از بَس که نیامدم خراسان، آقا
اوضاعِ دلم وخیم شد ... حالا هم
دیوانهام ـ از شما چه پنهان ـ آقا
فاطمه کلهر
ﻣﺎ منتظریم و چشم در راه؛ بیا
ﻫﺮ لحظه، خسوفِ غم شد، ای ماه، بیا
دل منتظر است، آسمان منتظر است
ﯾﺎ عشق ـ علیک رحمه الله ـ بیا
S
حتی تو اگر داغتر از غم باشی
یک لحظه که نه! غمی دمادم باشی
تنها تو مقیم خانه قلبم باش
خوشحالم از اینکه میهمانم باشی
زینب هاشمزاده
هِی غصه نخور که کار و بارَم بَد شد
با اینهمه زحمت «آه»، راهم سَد شد
سعی تو به جای خود؛ ولی در آخر
«هر چیز خدا بخواهد آن خواهد شد»
nia
من، «آهوی رَمکرده تهران»، آقا
از بَس که نیامدم خراسان، آقا
اوضاعِ دلم وخیم شد ... حالا هم
دیوانهام ـ از شما چه پنهان ـ آقا!
nia
تا جان به تن است ـ اگرچه کم ـ میمانم
حتی دل اگر شکست هم میمانم
در کشمکشِ مردی و نامردیها
تن جا زد و من جار زدم: میمانم
nia
هر لحظه یکی رسید و از غمها گفت
از درد و گرانی و دلی تنها گفت
«دیروز» که خواستم به تو فکر کنم
«امروز» رسید و از غمِ «فردا» گفت!
زینب هاشمزاده
تا نور درونِ سینه انسان ریخت
کشتی نجات شد اگر طوفان ریخت
چون نوح، روان شد و خدا پشتِ سَرَش
دریا دریا از آسمان باران ریخت
nia
چندیست دلم گرفته از آدمها
انگار اثر نمیکند مرهمها
چندیست تک افتادهام اینجا، تنها
من چیده شدم از اینهمه درهمها!
nia
امروز شبیه هیچکس، دلتنگم
هرچند پریدم از قفس، دلتنگم
انگار هنوز در خودم زندانم
تنگ است دلم ـ همین و بس ـ دلتنگم
nia
مانند همیشه: رود، من دریا، تو
سرسبزترین فصلِ خدا تنها تو
گفتی که «من و بهار برمیگردیم»
امسال بهار آمده، اما تو ...!
نقدی
از سمتِ تو میوزد نسیم سحری
بر روی سَرَم، دستِ تو، مهر پدری
هرچند ندیدمت ولی میدانم
از خوبترین خوبتران خوبتری!
نقدی
حتی تو اگر داغتر از غم باشی
یک لحظه که نه! غمی دمادم باشی
تنها تو مقیم خانه قلبم باش
خوشحالم از اینکه میهمانم باشی
زینب هاشمزاده
فریاد زدم که یا نبودن یا تو
فریاد زدم که من عجینم با تو
در یادِ تو، فریادِ دلم باقی باد
دل، خانه هیچ کس نشد الّا تو!
زینب هاشمزاده
امروز شبیه هیچکس، دلتنگم
هرچند پریدم از قفس، دلتنگم
انگار هنوز در خودم زندانم
تنگ است دلم ـ همین و بس ـ دلتنگم
زینب هاشمزاده
ای ذکرِ لبانِ عشق، زهرا زهرا
سرچشمه نور آسمانها: زهرا!
در جنگِ همیسشگی حق با باطل
رمز عملیاتِ علی: «یا زهرا»
فاطمه کلهر
دِق کردن ازین غربت و غم بیجا نیست
هر کس که نسوخت با شما، با ما نیست
از غربتتان همین نشانی بس که
خاکیتر از این مَزار در دنیا نیست
فاطمه کلهر
زهرا که تو را ز کوثر آوَرْد آن شب
یک باغ، گلِ معطر آورد آن شب
فُطرُس ز شفاعتِ تو بخشوده شد و
از شدتِ شوق، پَر درآورد آن شب
نقدی
نادیده بگیر، اگر که نالید دلم
از دستِ تو، دل، دستِ خودم نیست که نیست!
زینب هاشمزاده
هر لحظه یکی رسید و از غمها گفت
از درد و گرانی و دلی تنها گفت
«دیروز» که خواستم به تو فکر کنم
«امروز» رسید و از غمِ «فردا» گفت!
زینب هاشمزاده
حجم
۲۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه
حجم
۲۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان