بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک چاه و دو چاله | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب یک چاه و دو چاله اثر جلال آل احمد

بریده‌هایی از کتاب یک چاه و دو چاله

نویسنده:جلال آل احمد
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳ رأی
۴٫۰
(۳)
وقتی در زندان بی‌ثمری گیرکردی، خواهی دید که یک تکه دعای باطل سحر را چندبار می‌شود خواند یا به یک تار عنکبوت و حرکاتش چقدر می‌توان دل‌بست.
S
دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده‌بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار ساعت‌سازی، بعد سیم‌کشی برق، بعد چرم‌فروشی و ازاین‌قبیل... و شب‌ها درس. و با درآمد یک‌سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه‌گداری سیم‌کشی‌های متفرق. بَرِ دست جواد، یکی دیگر از شوهرخواهرهام که این‌کاره بود، همین‌جوری‌ها دبیرستان تمام شد. و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگهٔ وجودم ـ‌درسال ۱۳۲۲ ـ یعنی زمان جنگ. به این ترتیب است که جوانکی با انگشتری عقیق به‌دست و سر تراشیده و نزدیک به یک‌متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده‌می‌شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین‌الملل. که برای ما کشتار را نداشت و خرابی و بمباران را؛ اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج‌ومرج را و حضور آزاردهندهٔ قوای اشغال‌کننده را.
S
در همین گیرودار بود که همایون یک لقمه نان شد و سگ خورد. خیلی‌های دیگر در آن سال‌های تصمیم همین جوری‌ها سرشان را زیر لاکشان کردند و گریختند و آن «ما» را تنها گذاشتند که در سلسله‌مراتب حزبی عاقبت به دیواری رسیده‌بود که گرچه از آهن نبود، اما پشتش به روسی حرف می‌زدند؛ و از آن «ما» هیچکس چنین زبانی را نمی‌دانست. و این بود که فوراً پس‌از انشعاب، رادیو مسکو آمد وسط گود و فحش‌های استالینی و تکفیر و دیگر قضایا... این بود که تعجبی نداشت. گریزها و سربه‌نیست شدن‌های اختیاری و جازدن‌ها. تا سال ۲۸ و ۲۹ که دوباره همایون را گذرا می‌دیدیم. دکانی گرفته‌بود در سبزه‌میدان؛ مدعی بود که شده است دلال نشردهندهٔ کارهای جمال‌زاده، که با پدرش در جوانی همپالگی بود. و ما سرمان شلوغ بود و حوصلهٔ او را نداشتیم و بزن‌بزن قضیهٔ نفت بود و دیگر ماجراها.
S
دوستی، آدمیزاد را از تنهایی درمی‌آورد؛ اما قلم او را به تنهایی برمی‌گرداند. به آن تنهایی که جمع است. به بازی قدما. قلم این را می‌خواهد.
M.M. SAFI
حساب کار قلم را باید از هر حسابی جدا کرد؛ از حساب تیراژ بزرگ و درآمد و ناشر مغبون و از این مزخرفات.
M.M. SAFI
مردک انگریزی یا فنارسوی با ادبیات سیصدساله‌اش می‌خواهد به من ادب چیز نوشتن بیاموزد که خلیل احمدم هزاروسیصد سال پیش صرف و نحو زبان عربی را درست کرد
بابک
و همین‌جوری‌ها بود که آن جوانک مذهبی از خانواده گریخته و از بلبشوی ناشی از جنگ و آن سیاست‌بازی‌ها سر سالم به‌در برده، متوجه تضاد اصلی بنیادهای سنتی اجتماعی ایرانی‌ها شد با آنچه به اسم تحول و ترقی و درواقع به‌صورت دنباله‌روی سیاسی و اقتصادی از فرنگ و آمریکا، دارد مملکت را به‌سمت مستعمره‌بودن می‌برد و بدلش می‌کند به مصرف‌کنندهٔ تنهای کمپانی‌ها و چه بی‌اراده هم.
کاربر ۲۴۷۸۹۹۲
به این ترتیب است که جوانکی با انگشتری عقیق به‌دست و سر تراشیده و نزدیک به یک‌متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده‌می‌شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین‌الملل. که برای ما کشتار را نداشت و خرابی و بمباران را؛ اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج‌ومرج را و حضور آزاردهندهٔ قوای اشغال‌کننده را.
مهدی
در دنیای سیاست و اجتماع، فراوان شده‌است که این قلم نردبانی شده‌باشد تا فلان نطربوق از آن به جایی برسد. این سرنوشت صاحب قلمی است که در این ولایت بخواهد شریف بماند و لباس عاریهٔ مبارزهٔ سیاسی را هم بپوشد. اما یک نردبان همیشه یک نردبان است و تو که آن را به سینهٔ دیواری نهاده‌ای می‌توانی پایش را بکشی و آن را که سوار است به زمین بکوبی. و دست‌برقضا این کار هم مختصری از این قلم برآمده است. اما در یک دکان از نوع فرانکلین، قلم حتی نردبان هم نیست؛ فقط جنس است. عین بادمجان، یا کشک. امروز این نرخ را دارد، فردا آن را. امروز توی آش رشتهٔ پشت‌پای سیاست روس است و فردا دور بشقاب معافیت گمرکی کاغذهای آمریکایی.
hamide akbari

حجم

۳۷٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

حجم

۳۷٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد