جلوی در ورودی خانه، آینهای عتیقه نصب کردهام. دوست دارم تصور کنم در دهۀ شصت یا هفتاد، زنی از آن استفاده میکرده و هر روز قبل از خروج از خانه، کاملاً خودش را در آن ورانداز میکرده است.
n re
فقط از فکر اینکه بتوانی در آینده یک زندگی خوب و همراه با خوشبختی داشته باشی از او خوشت میآمد. مطمئنم همین که یک مرد درستوحسابی، یعنی همان کسی که باید، وارد زندگیات بشود، خیلی زود بقیه را فراموش میکنی.»
n re
«گذشتۀ آدمها بیشک ریشۀ اصلی تمام مشکلات عاطفیشان است.»
n re
بیش از آنکه مرا شریک زندگیاش بداند، در طول شش ماه رابطهمان، بیشتر به فکر رابطهای جسمی بوده است تا روحی. باید بگویم که حتی یک درصد هم احتمال این را نمیدادم که چنین پیامکی از سوی وی دریافت کنم. به همین دلیل هم وقتی پیامکش را دیدم، پس از بهت و حیرت اولیه، فقط میخواستم خودم را جایی گموگور کنم. میخواستم مثل همۀ رابطههای کلیشهای و قطع رابطههای کلیشهایتر، یک ظرف بزرگ بستنی برای خودم درست کنم و درحالیکه تلویزیون تماشا میکنم و گریه میکنم، آن را بخورم، ولی زندگی همیشه هم اینگونه نیست و من هم تصمیم گرفتم آهنگ زندگیام را به روال سابق ادامه دهم.
n re
احساس میکنم قلبم از تپش ایستاده است و حتی دارم به شکل احمقانهای لبخند میزنم. دوباره برگشتهام به شانزده سالگی. صدای تپش قبلم را میشنوم.
زندگی جدیدم از این لحظه به بعد آغاز شده...
ghazl
عجیب است.
-این ماجرا خیلی عجیب است. قبلاً اصلاً دوست نداشتم بدانم از کجا میآیم، ولی الان بهشدت دنبالش هستم. در کتابخانه اینقدر درگیر بودم که حتی صدای پاهای دوست ونسان را هم نشنیدم...
ghazl