بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پل‌های مدیسن کانتی | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پل‌های مدیسن کانتی

بریده‌هایی از کتاب پل‌های مدیسن کانتی

۴٫۰
(۱۴۰)
رؤیاهای قدیمی رؤیاهای خوبی بودند. به واقعیت در نیامدند، اما به هر حال خوشحالم که داشتمشان.
fuzzy
«این رؤیای جوانی من نبود». سرانجام اعتراف کرد. این کلمات سال‌ها در دلش مانده و هرگز به زبان نیاورده بود
fuzzy
«تحلیل کردن، تمامیت‌ها را خراب می‌کند. بعضی چیزها، چیزهای سحرآمیز، باید به صورت یک تمامیت باقی بمانند. اگر به جزئیاتشان نگاه کنی، از بین می‌روند».
fuzzy
این خصوصیات جسمانی جالب بود اما، از نظر او تیزهوشی، شور زندگی، جنبیدن و به جنبش درآوردن بر اثر ظرافت‌های ذهنی و روحی، ارزشِ اصلی را داشت. به همین علت بود که اغلب زنان جوان، صرف نظر از زیبایی‌های ظاهری‌شان، از نظر او جذاب نبودند. آنها به قدر کافی عمر نکرده، یا سختی نکشیده بودند که واجد کیفیت‌های مورد نظر او باشند.
fuzzy
صدایش طنین غریبی داشت. انگار متعلق به دیگری بود. متعلق به دختر نوجوانی که در ناپل از پنجره‌ای خم شده بود و خیابان‌های شهر را به سمت محل عبور قطارها، یا بندرگاه می‌پایید و چشم‌به‌راه مردان عاشق بود.
fuzzy
نگاهش مستقیماً به او دوخته شده بود و فرانچسکا دلش فرو ریخت. چشم‌ها، صدا، چهره، موهای نقره‌ای‌رنگ، شیوهٔ حرکت راحت و ساده‌اش، خصلت‌های قدیمی، خصلت‌های آشفته‌ساز، خصلت‌هایی که آدم را به خود می‌کشد. خصلت‌هایی که شب‌ها در آخرین لحظات پیش از خواب، هنگامی که سنگرها فرو می‌ریزند، در گوش آدم نجوا می‌کنند. خصلت‌هایی که فضاهای مولکولی میان زن و مرد را صرف‌نظر از شکل ظاهری‌شان نوآرایی می‌کنند. نسل‌ها می‌گذرند و این خصلت‌ها تنها در لحظه‌ای خاص و لازم نجوا می‌کنند و لاغیر. نیروی‌شان لایتناهی است. طرحشان به‌غایت دل‌پذیر است. انحراف‌ناپذیرند و هدفشان واضح است. این خصلت‌ها ساده‌اند، ما پیچیده‌شان کرده‌ایم. فرانچسکا این‌همه را بی‌اختیار احساس کرد، آنها را در تک‌تک سلول‌هایش احساس کرد و در او چیزی سر برآورد، که زندگی‌اش را برای همیشه تغییر داد.
fuzzy
«هرچند، قبل یا بعد از او هرگز به آن زیبایی نبودم. زیبایی از او بود»
fuzzy
من اینجا هستم در حالی که یک نفر دیگر هم در درون من است. او همان کسی است که در روز جدایی به تو گفتم ما در بین خود موجود سومی خلق کرده‌ایم و من اکنون به واسطهٔ حضور آن موجود با غرور قدم برمی‌دارم.
fuzzy
چند هفته پیش احساس خودکفایی می‌کردم و معقولانه خوشحال و راضی بودم. شاید عمیقاً خوشحال نبودم و کمی احساس تنهایی می‌کردم. اما حداقل راضی بودم. همه چیز عوض شد
fuzzy
اکنون برایم محرز است که من و تو از مدت‌ها پیش به سوی یکدیگر کشانده می‌شدیم. با آنکه هیچ‌کدام پیش از آشنایی از وجود دیگری خبر نداشتیم، در پس بی‌خبری ما نوعی یقین ناخودآگاه، زمزمه می‌کرد و اطمینان می‌داد که به هم خواهیم رسید. مانند دو پرندهٔ تنها که بنا بر کیفری آسمانی، هر یک بر فراز دشتی وسیع تنها پرواز کنند، من و تو هم تمام این سال‌ها و زندگی‌ها به سوی یکدیگر حرکت کرده‌ایم.
fuzzy
آنها دوستان خوبی بودند هرچند که هرگز نفهمیدند در درون او چه می‌گذرد. حتی اگر به آنها می‌گفت هم، نمی‌فهمیدند.
fuzzy
او مثل همیشه درک می‌کرد. همیشه درک کرده بود و در آینده هم درک می‌کرد.
fuzzy
از مردانی که از ناوچه‌های آب‌خاکی پیاده می‌شدند، عکس می‌گرفت. او ترس را در چهره‌هاشان می‌دید و خودش هم می‌ترسید. می‌دیدشان که تیرهای مسلسل از وسط دو نیمه‌شان می‌کند. می‌دیدشان که به خدا و مادرشان التماس می‌کردند، نجاتشان دهد. او همهٔ اینها را دید. جان به‌در برد و هرگز به افتخارات دروغین و داستان‌پردازی‌های اغراق‌آمیز مربوط به به مستندسازی جنگ نچسبید.
fuzzy
«تو از جنس همان چیزی هستی که به وجود می‌آوری»
fuzzy
اما او به خواندن کتاب‌های ماجراجویانه و سفرنامه‌های موجود در کتابخانهٔ محلی بسنده می‌کرد و آنها را پیش خود نگه می‌داشت. در مواقع دیگر، روزها را به قدم زدن در طول رودخانه‌ای که از کنارهٔ شهر می‌گذشت، سپری می‌کرد و پروای شرکت در مجالس رقص و مسابقات فوتبال و از این قبیل چیزهایی که حوصله‌اش را سر می‌برد را، نداشت.
fuzzy
«آنچه او برایم به‌جا گذاشت، بیشتر از آنی بود که من برایش گذاشتم»
fuzzy
«در این جهان پرتناقض، چنین اطمینانی تنها یک بار به سراغ انسان می‌آید و بس، حتی اگر هزار بار زندگی کنی».
mary
تحلیل کردن، تمامیت‌ها را خراب می‌کند. بعضی چیزها، چیزهای سحرآمیز، باید به صورت یک تمامیت باقی بمانند. اگر به جزئیاتشان نگاه کنی، از بین می‌روند
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
تحلیل کردن، تمامیت‌ها را خراب می‌کند. بعضی چیزها، چیزهای سحرآمیز، باید به صورت یک تمامیت باقی بمانند. اگر به جزئیاتشان نگاه کنی، از بین می‌روند
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
در مدیسن‌کانتی مردم این جوری حرف نمی‌زدند، دربارهٔ این چیزها حرف نمی‌زدند. حرف‌ها دربارهٔ آب و هوا، قیمت مزرعه، نوزادها، مراسم عزاداری، برنامه‌های دولت و تیم‌های ورزشی بود. آنها از هنر و رؤیا حرف نمی‌زدند. از واقعیت‌هایی که صدای موسیقی را بریده و رؤیا را در جعبه محبوس کرده بود، حرف نمی‌زدند.
shin.shah

حجم

۱۵۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

حجم

۱۵۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
۲۱,۰۰۰
۵۰%
تومان