اصول مقدماتی نویسندگی خلاق:
۱- جوری وقت آدمی کاملاً غریبه را بگیرید که او احساس نکند زمانش از دست رفته است.
۲- به خواننده حداقل شخصیتی را معرفی کنید تا بتواند با او همذات پنداری کند.
۳- هر شخصیت داستانی باید چیزی بخواهد حتی اگر آن چیز یک لیوان آب باشد.
۴- هر جملهای باید یکی از دو کار زیر را بکند: آشکار کردن شخصیت یا جلو بردن قصه.
۵- تا جایی که ممکن است نزدیک به پایان آغاز کنید.
۶- دیگر آزار باشید. هر قدر هم که شخصیتهای اصلی شما خوب و معصوم باشند باید کاری کنید که سختیهای وحشتناکی را تجربه کند- تا خواننده متوجه شود چند مرده حلاج هستند.
۷- جوری بنویسید که فقط یک نفر راضی شود. اگر پنجرهای را باز کنید و به تمام دنیا عشق بورزید، داستان شما ممکن است سرما بخورد.
۸- همهی اطلاعات را در کمترین زمان به خوانندهی خود نشان دهید. بهتر است خواننده درک کاملی از وقایع، کجایی و چرایی ماجرا داشته باشد تا خودش بتواند داستان را به پایان برساند حتی اگر شده سوسکها چند صفحهی آخر را بخورند.
رئوف
درست است قبل از تلویزیون رادیو داشتیم ولی رادیو نمیتواند زیاد توجه فرد را جلب کند و نمیتواند تأثیری بر احساسات ما داشته باشد مگر در زمان جنگ. رادیو نمیتواند ما را مجبور به بدون حرکت نشستن کند و بر خلاف اثر چاپی و فیلم سینمایی و لامپ تصویر، رادیو فکری برای چشمان بیقرار ما نمیکند.
گوش کنید: بعد از جنگ جهانی دوم و هنگام برگشتن به وطن، جوانی بیست و دو ساله با درجهی پرافتخار گروهبانی بودم و قصد نداشتم داستاننویس شوم. با عشق دوران کودکیم، جین مری هاکس که او هم اهل ایندیانا پولیس بود که الان در بهشت است ازدواج کردم. بعد از آن به دانشکدهی انسانشناسی دانشگاه شیکاگو در مقطع کارشناسی ارشد وارد شدم هرچند باز هدفم این نبود که انسانشناس شوم. فقط دلم میخواست دربارهی انسانها بیشتر بدانم و قصد داشتم روزنامهنگار شوم!
توایلایت اسپارکل