بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نسیم سبز خاطره‌ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب نسیم سبز خاطره‌ها

بریده‌هایی از کتاب نسیم سبز خاطره‌ها

نویسنده:علی شیرازی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۳ رأی
۵٫۰
(۳)
وقتی می‌خواهیم از سرزمینی بهتر بدانیم، باید قصه زندگی آدم‌هایش را بخوانیم.
چڪاوڪ
خداحافظ کرخه داوود امیریان با التماس من، سرش را بلند کرد. قطرات اشک روی گونه‌هایش لغزید و به زمین ریخت. مردد بود. در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: «باز هم از کاروان شهدا عقب ماندیم... چند نفر دیگه از بچه‌های دسته ۳ گروهان نینوا پرشیب شهید شدند. حاج ‌حسین هم...» لبانش می‌لرزید و نمی‌توانست حرفش را تمام کند. دستش را فشردم و به تمنا در او خیره شدم که: «مگه من و تو توی گردان از هم بیگانه بودیم؟ حرفی نمی‌موند که به هم نگیم. حالا چی شده؟ چرا راحتم نمی‌کنی؟» مهدی با علامت سر حرف‌هایم را تأیید کرد و آهی کشید و گفت: «حاج‌ حسین هم به آرزوش رسید... حضرت زهرا(س) او را به غلامی قبول کرد.»
S
هم‌پای صاعقه ایشان چهره‌ای است که هنوز ناشناخته مانده است. احمد متوسلیان دانشجوی مهندسی الکترونیک در دانشگاه علم و صنعت تهران بود. اما درس و دانشگاه را به خاطر نجات کردستان رها کرد و به جبهه غرب آمد. ایشان در اوایل خردادماه ۱۳۵۹ به همراه یک گروه سی ‌چهل نفره از سنندج که تقریبا صد و بیست ‌کیلو‌متر با شهرستان مریوان فاصله دارد، به مریوان هلی‌برد شدند و با یک درگیری برق‌آسا، این شهر را آزاد کردند... حاج احمد می‌گوید: «من خیال می‌کردم خودم آدم جسوری هستم؛ اما حاج ‌همت پاک روی دست ما زده بود.» همت می‌گفت: «زندگی من توأم است با جنگ. زندگی انسان، یک مبارزه دائمی است و مبارزه هم یعنی جنگ!»
S
دا سیده زهرا حسینی، که دوران کودکی‌اش را در بصره گذرانده، در نوجوانی وارد خرمشهر می‌شود. هفده‌ساله است که جنگ ایران و عراق آغاز می‌شود. وی از همان آغاز به عنوان یک نیروی مقاومت وارد عرصه می‌شود و بیست روز از سی و چهار روز حماسه خرمشهر را درک می‌کند و به علت اصابت ترکش به نخاع، مجبور به ترک خرمشهر می‌شود. البته یکی دو بار به بهانه‌های مختلف به شهر بازمی‌گردد که به دلیل عمق جراحت، قادر به ماندن در خرمشهر نیست. وی در ابتدای جنگ برای ارضای کنجکاوی خود به بیمارستان خرمشهر می‌رود و به دلیل عدم آشنایی با کمک‌های اولیه و جثه‌ای نحیف، به صورت ناخواسته به غسال‌خانه قبرستان جنت‌آباد هدایت می‌شود و در کشاکش درونی با خود سرانجام به شست‌وشوی اجساد، کندن قبر و خوابیدن شب‌هنگام در غسال‌خانه و ... می‌پردازد.
S
حنابندان اولین گام‌های قدمی است؛ هر چند که به قول خودش این‌ها زبان دل نمی‌شوند. ـ علی و مصطفی در حالی به شهد نشستند که لبخند بر لبانشان نشسته بود. ـ پیکر طلبه جوان، سهرابی، با توپ مستقیم تانک به دو نیم شد. ـ محاسن نعمت جان‌محمدی، فرمانده دسته، به خون سرش رنگین گشت و بهشتی، پیش چشمانم، در حال سجده چون پروانه سوخت. ـ ترکشی دیگر بر بوسه‌گاه پدر مصطفی نشست. دوستان زیادی در این آزمایش الهی پیروز شدند و با کارنامه قبولی نزد خدایشان پر گشودند و من همچنان بر جای مانده و راوی خاطراتشان گردیدم.
S

حجم

۱۱۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

حجم

۱۱۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
۴۷,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد