بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نوروزنامه؛ اثر منثور حکیم عمر خیام | طاقچه
تصویر جلد کتاب نوروزنامه؛ اثر منثور حکیم عمر خیام

بریده‌هایی از کتاب نوروزنامه؛ اثر منثور حکیم عمر خیام

نویسنده:عمر خیام
انتشارات:طاقچه
امتیاز:
۴.۱از ۱۸ رأی
۴٫۱
(۱۸)
اکنون که جهان را بخوشی دسترسیست، هر زنده دلی را سوی صحرا هوسیست. بر هر شاخی طلوع موسی دستیست در هر نفسی خروش عیسی نفیست.
Dexter
اسفندارمَذ ماه، این ماه را بدان اسفندارمَذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندرین ماه میوها و گیاهها دمیدن گیرد، و نوبت آفتاب به آخر برجها رسد به برج حوت،
S
در کارگه کوزه‌گری بودم دوش دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش ناگاه یکی کوزه بر آورد خروش: کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و وکوزه‌فروش
Dexter
بر چهره گل نسیم نوروز خوشست، در صحن چمن روی دلفروز خوشست، از دی که گذشت هرچه گوئی خوش نیست، خوش باش و ز دی مگو، که امروز خوشست.
Dexter
شک نیست که خیام مردی آزاده فکر بود و ممکن نبود که به اعتقادات تعبدی و محدود مذهبی که جز معزول کردم پیغمبر عقل معنایی ندارد تن در دهد. هیچ‌گاه از اظهار این عقیده خویش که این دین بر آن دین برتری و رجحائی ندارد خودداری نمی کرده؛ به کعبه و کلیسا و سبحه و زنار و بتکده و مسجد و کنشت اعتنائی نداشته و جملگی را به یک چشم می‌نگریسته؛ همه آنها را ساخته فکر بشر و وسیله خوشگذرانی و افسار خر سواری مشتی شیاد میدیده و بسیار کوچکتر از آن می‌دانسته که فکر خویش را مصروف بحث در آنها نماید
apachi
هر که زر را بی آنک در خنبره یا چیزی مسین یا آبگینه نهد همچنان در زیر زمین دفن کند چون بعد از سالی بر سر آن رود زر را باز نیابد پندارد که کسی برده است، ندزدیده باشند لیکن به زیر زمین رفته باشد، از بهر آنک زر گران باشد هر روز فروتر همی رود تا بآب رسد. و اندر قوّت زر حکایتها اندکی یاد کنیم.
S
دی ماه، به زبان پهلوی دی دیو باشد، بدان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرّمیها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود، و اول زمستان باشد، بهمن ماه، یعنی این ماه بهَمَان مَانَد و مانند بوده به ماه دی به سردی و به خشکی، و بکج اندر مانده، و تیر آفتاب اندرین ماه به خانۀ زحل باشد بدو با جدی پیوند دارد، اسفندارمَذ ماه، این ماه را بدان اسفندارمَذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندرین ماه میوها و گیاهها دمیدن گیرد، و نوبت آفتاب به آخر برجها رسد به برج حوت،
Dexter
مهر ماه، این ماه را از ان مهر ماه گویند که مهربانی بود مردمان را بر یکدیگر، از هرچه رسیده باشد از غلّه و میوه نصیب باشد بدهند، و بخورند بهم، و آفتاب در این ماه در میزان باشد، و آغاز خریف بود، آبَان مَاه، یعنی آبها در این ماه زیادت گردد از بارانها که آغاز کند، و مردمان آب گیرند از بهرِ کشت، و آفتاب در این ماه در برج عقرب باشد، آذر ماه، به زبانپهلوی آذر آتش بود، و هوا در این ماه سرد گشته باشد، و بآتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد،
Dexter
تیر ماه، این ماه را بدان تیر ماه خوانند که اندرو جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند، و تیر آفتاب از غایت بلندی فرود آمدن گیرد، و اندرین ماه آفتاب در برج سرطان باشد، و اول ماه از فصل تابستان بود، مردادماه، یعنی خاک دادن خویش بداد از برها و میوها، پخته که در وی به کمال رسد، و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانۀ تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد [ را]باشد، شهریور ماه، این ماه را از بهر آن شهریور خوانند که ریو دخل بود یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد، و در این ماه برزگران را دادن خراج آسان‌تر باشد، و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود،
Dexter
فروردین ماه، به زبان پهلوی است، معنیش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رُستن نبات در وی باشد، و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندرین برج باشد. اَردبشت ماه، این ماه را اردبهشت نام کردند یعنی این ماه آن ماهست که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرّمی، و أَرد به زبان پهلوی مانند بود، و آفتاب اندر این ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانۀ بهار بود، خرداد ماه، یعنی آن ماهست که خورش دهد مردمان را از گندم و جو و میوه، و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد،
Dexter
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو بر درگه او شهان نهادندی رو دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای بنشسته و میگفت که کوکو کوکو
Dexter
روزیست خوش و هوا نه گرمست و نه سرد، ابر از رُخِ گلزار همیشوید گَرْد، بلبل، به زبانِ پهلوی، با گلِ زرد فریاد همی‌زند که: «می باید خورد!»
Dexter
حکایت، گویند یَزدجرد شهریار روزی نشسته بود بر دکان باغ سرای و انگشتری پیروزه در انگشت داشت، تیری بیامد و بر نگینۀ انگشتری زد و خرد بشکست و از وی بگذشت و بزمین درنشست، و کس ندانست که آن تیر از کجا آمد هرچند تجسس کردند پدید نیامد، وی از ان غمناک و به اندیشه شد که این چه شاید بود، چون از دانایان و ندیمان خویش بپرسید کس آن تدویل نمی‌دانست، و آنک لختی دانست نیارست گفت، پس از ان بس روزگار نیامد که بمرد، ملک از خاندان او برفت،
S

حجم

۱۱۶٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۱۶٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد