بریده‌هایی از کتاب روی پاهای خودم

یک دختر فقط باید دو چیز باشد: کسی و چیزی که خود خودش می‌خواهد.

همین‌طور که به بدن بی‌جانش زل زده بودم، برایم جالب بود که تنها تفاوت او و بدن زندۀ ما همان روح و نیروی زندگی بود که از بدن او خارج شده بود.

چیزی که به آن عشق می‌ورزی یک نشانه است؛ از خودِ برترت به کسی که هم‌اکنون هستی.

همۀ ما انسان هستیم و دوست داریم مسائل را بفهمیم و البته گاهی درس‌هایی برای آموختن وجود دارد، ولی درنهایت در گذشته ماندن، افسوس خوردن و عیب‌جویی از خود برای چیزی که نمی‌توانی آن را تغییر بدهی، فقط و فقط اتلاف انرژی است.

رازِ داشتن یک زندگیِ پربار در این است که آغازهایی بیشتر از پایان‌ها داشته باشیم. دیوید وینبام

چرا دائماً به مسائلی بپردازم که نمی‌توانستم از آن‌ها مطمئن باشم. بهترین پایگاه من در زمان حال است، برای اینکه از میان همه‌چیز به‌راحتی عبور کنم، باید متمرکز بر عبور از لحظۀ حال باشم.

چیزی که به آن عشق می‌ورزی یک نشانه است؛ از خودِ برترت به کسی که هم‌اکنون هستی. سانایا رومن

«البته که استرس دارم، ولی این استرس هجمه‌ای از انرژی است، می‌توانی آن را به انرژی مثبت یا انرژی منفی تبدیل کنی. اگر در یک صحنۀ احساسی باشم و نیاز باشد که گریه کنم، از این انرژی برای احساساتی شدن استفاده می‌کنم ولی اگر نیاز باشد که بخندم از این انرژی برای خوشحالی استفاده می‌کنم. فقط کافی است که بدانی این انرژی را به کدام سو هدایت کنی.»

یک دختر فقط باید دو چیز باشد: کسی و چیزی که خود خودش می‌خواهد.

عارفی بزرگ می‌گوید: «انسان‌ها را دیدم که بسیار هراسانند، آخر برای چه؟ آن‌ها که چیزی برای از دست دادن ندارند.»

رازِ داشتن یک زندگیِ پربار در این است که آغازهایی بیشتر از پایان‌ها داشته باشیم.

به شیوۀ تلخی من را از این مسئله آگاه می‌کرد که چقدر زندگی ما شکننده است و به مویی بند است. همه‌چیز فقط با چشم‌برهم‌زدنی و شاید به اندازۀ یک نفس کشیدن کوتاه می‌تواند زیرو رو شود. همه‌چیز.

«اگر به‌جای اینکه به مشکلات و محدودیت‌ها، با دید منفی نگاه کنیم، آن‌ها را به منزلۀ فرصت‌هایی برای متبلور شدن خودمان و باورسازی تصوراتمان ببینیم، به ما کمک می‌کنند که فراتر از آنچه تاکنون طی کرده‌ایم، برویم. این شکستن مرزها یا محدودیت‌ها نیست؛ بلکه پشت‌سر گذاشتن آن‌ها و دیدن افق‌هایی است که ورای این مرزها موجود است.»

زندگی به من آموخت که اگر به اندازۀ کافی مشتاق و علاقه‌مند باشی و سخت کار کنی، از میان موقعیت‌های جان‌فرسا بلند خواهی شد و حتی در مواردی هم که شرایط را نمی‌توانی عوض کنی، دیدگاهت را می‌توانی تغییر بدهی.

حتی زمانی که در کما و حالت بی‌هوشی بودم، همچنان از بعضی صداهایی که در اطرافم می‌گذشت، اطلاع داشتم. می‌توانستم صدای پرستارها و دکترها را که باهم صحبت می‌کردند بشنوم. حتی به خاطر دارم که یک‌بار دکتر ابی جمله‌ای گفت که هرگز از یاد نخواهم برد. او زمزمه کرد: «ایمی، الان وقت آن است که به هرآنچه اعتقاد داری، متوسل بشوی.»

ناگهان آخرین ضربه متوقف شد و نفسم بالا نیامد. احساس کردم از بدنم بیرون کشیده شدم و همه‌چیز در اطرافم سیاه بود. خودم را در یک فضای نامحدود تاریک حس می‌کردم. بی‌وزن بودم، گویی در هوا معلقم. هیچ جاذبه‌ای وجود نداشت و من نسبت به بدن فیزیکی‌ام هیچ هوشیاری‌ای نداشتم. برایم کاملاً روشن بود که چه اتفاقی رخ داده است، من مرده بودم.

ما فقط انسان‌هایی نیستیم که تجربه‌های معنوی دارند؛ بلکه وجودهای معنوی هستیم با تجربه‌های انسانی. پیر تیلهارت دی چاردین

ما فقط انسان‌هایی نیستیم که تجربه‌های معنوی دارند؛ بلکه وجودهای معنوی هستیم با تجربه‌های انسانی.

تنها چیزی که می‌خواهم آزاد بودن است؛ زیرا تمام پروانه‌ها آزاد و رها هستند. چارلز دیکنز

هیچ‌کدام از ما قادر به خلق یک اثر بزرگ یا مدیریت یک اقدام مؤثر نخواهیم بود، مگر آنکه به نجواهایی گوش بسپاریم که در درون خود می‌شنویم. رالف والدو امرسون