بریده‌هایی از کتاب روی پاهای خودم

خیلی‌ها به من گفتند تو بسیار باانگیزه و الهام‌بخش هستی. من همیشه از آن‌ها تشکر کرده‌ام ولی حقیقت این است که من هیچ‌گاه با نیت اینکه الهام‌بخش باشم به این برنامه نرفتم، من فقط با شور و علاقه آنچه را دوست داشتم، تمام و کمال انجام دادم.

«اگر به‌جای اینکه به مشکلات و محدودیت‌ها، با دید منفی نگاه کنیم، آن‌ها را به منزلۀ فرصت‌هایی برای متبلور شدن خودمان و باورسازی تصوراتمان ببینیم، به ما کمک می‌کنند که فراتر از آنچه تاکنون طی کرده‌ایم، برویم. این شکستن مرزها یا محدودیت‌ها نیست؛ بلکه پشت‌سر گذاشتن آن‌ها و دیدن افق‌هایی است که ورای این مرزها موجود است.»

تئوری فکری دیوید این بود که اگر شما با سرعت و قدرت تمرین کنید، با سرعت و قدرت هم رقابت خواهید کرد.

دائماً به خودم یادآوری می‌کردم که فقط به زمان حال فکر کنم و از آن لذت ببرم و ببینم زمان من را با خودش به کجا می‌برد.

من نوع چهارمی از عشق را هم تجربه کرده‌ام و آن عشق به خود زندگی و علاقه به آنچه انجام می‌دهیم، است. همان احساسی که وقتی در حال انجام کار یا فعالیتی لذت‌بخش هستیم، در عمیق‌ترین لایه‌های وجودمان احساس می‌کنیم.

ما همیشه نمی‌توانیم تصمیم بگیریم که از کدام مسیر پایین می‌آییم یا با کدام کوه مواجه می‌شویم، ولی همیشه فرصت مهم‌ترین انتخاب‌ها به ما داده می‌شود و آن این است که یا مقاومت کنیم یا تغییر.

ما همیشه نمی‌توانیم تصمیم بگیریم که از کدام مسیر پایین می‌آییم یا با کدام کوه مواجه می‌شویم، ولی همیشه فرصت مهم‌ترین انتخاب‌ها به ما داده می‌شود و آن این است که یا مقاومت کنیم یا تغییر. این مسئله در اسنوبرد و همین‌طور در زندگی صدق می‌کند.

ما طوری زندگی می‌کنیم، گویا از همه‌چیز مطلع هستیم. من که همین‌طور زندگی می‌کردم، ولی ما هیچ‌چیز نمی‌دانیم. واقعاً هیچ‌چیز و اگر غیر از این تصوری داریم؛ در بهترین حالت یا بسیار متکبر و در بدترین حالت بسیار احمق هستیم.

این طبیعی است که به گذشته نگاهی بیندازیم، همۀ ما انسان هستیم و دوست داریم مسائل را بفهمیم و البته گاهی درس‌هایی برای آموختن وجود دارد، ولی درنهایت در گذشته ماندن، افسوس خوردن و عیب‌جویی از خود برای چیزی که نمی‌توانی آن را تغییر بدهی، فقط و فقط اتلاف انرژی است.

یک پیچ خطرناک در جاده به معنای پایان نیست؛ مگر آنکه شما نتوانید بپیچید. هلن کلر

چقدر زندگی ما شکننده است و به مویی بند است. همه‌چیز فقط با چشم‌برهم‌زدنی و شاید به اندازۀ یک نفس کشیدن کوتاه می‌تواند زیرو رو شود. همه‌چیز.

من به همدلی با دیگران و بخشش برای اشتباه‌کنندگان اعتقاد داشتم، نه به خدای قضاوت‌کننده‌ای که منتظر نشسته است تا ما را مجازات کند.

انعطاف‌پذیری و تغییر بدون حس شکرگزاری آسان نخواهد بود؛ زیرا با اطمینان از لطف خدا و سپاسگزاری از اوست که برداشتن قدم‌های بزرگ و تحولات بنیادین امکان‌پذیر می‌شود.

«سفر به دوردست‌ها فقط با یک قدم کوچک آغاز می‌شود.»

می‌گوید: «زندگی، در صدف خویش گوهر ساختن است.»

زندگی فقط یک فاصلۀ کوتاه بین زندگی و مرگ نیست

«اگر می‌خواهید چیزی وارد زندگی شما بشود، تصور کنید که از الان در زندگی‌تان وجود دارد.»

به جلو حرکت کنید و محدودیت‌ها را رها کنید. انتظارات خود را بالا ببرید و بندهای دست‌وپاگیری را که هر یک از ما با آن‌ها به دنیا آمده است، پاره کنید.

در کودکی‌ام در کلیسا از خدا به‌عنوان پدر معنوی ما یاد می‌شد، ولی من هیچ‌وقت باور نکردم که خدا فقط و فقط در آسمان میان ابرها نشسته است. برای من خداوند بزرگ‌تر از تمام این صحبت‌ها بود

هیچ‌کدام از ما قادر به خلق یک اثر بزرگ یا مدیریت یک اقدام مؤثر نخواهیم بود، مگر آنکه به نجواهایی گوش بسپاریم که در درون خود می‌شنویم. رالف والدو امرسون