بریدههایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان
۴٫۵
(۱۳۰۳)
ـ در کتابی خوندم که چشمها دریچهٔ روحن.
ـ تعبیر جالبیه.
لبخند تلخی بر لب میآورد. سرش را آرام به چپ و راست تکان میدهد و سپس زمزمه میکند:
ـ روح زیبایی داری... دایانا.
ماهرخ
حقیقت اینه که تو نمیتونی خودت رو ملکهٔ یک سرزمین ببینی دایانا.
با تعجب به او نگاه میکنم. لبخند میزند و ادامه میدهد:
ـ تو به تنهایی میتونی بر یک سرزمین پادشاهی کنی!
ـ ممنون از تعریف جالبت!
ـ جدی میگم. اینطور بیان میکنی که از سیاست بیزاری. اما جزو با سیاستترین آدمهایی هستی که در زندگیم دیدم. با محبت مردم رو دور خودت جمع میکنی و با قدرت نگهشون میداری. این بینظیره. تو از قدرت لذت میبری دایانا.
panah
خوب به حرفهام گوش کن. ـ حالت چهرهاش تغییر میکند. ـ احساس آدمها خیلی زود تغییر میکنه. تصمیمی که با احساست میگیری، امکان پشیمونی داره. و وقتی پشیمون بشی، هیچ توجیهی برای تصمیمت نخواهی داشت. پس عاقلانه تصمیم بگیر و همیشه برای انتخابت دلیل کافی داشته باش.
H.N N
ـ الآن چه رویایی داری؟
ـ نمیدونم. – مکث میکنم. ـ من آرزوهای زیادی دارم، اما میخوام هدفی برای زندگیم پیدا کنم. هدفی که به اندازهٔ یک رویا بزرگ باشه و بهم آرامش و امنیت بده. شاید اصلاً همین هدف نشون بده که من چه کسی هستم.
ـ هدفت رو پیدا کن. اما خیالپرداز نباش. واقعیتها رو ببین و رویایی رو انتخاب کن که بتونه تحقق پیدا کنه.
ـ پس شما هم با صحبتهای من موافقید؟
ـ اگر بدونم یک رویای منطقی داری، در محقق کردنش حتماً بهت کمک میکنم.
ـ واقعاً؟
ـ من کتابهایی از سرزمینهای مختلف برات آوردم تا بفهمی در هر جایی چه کارهای بزرگی میتونی انجام بدی. شمشیرزنی، دریاسالاری، فرماندهی، مرزبانی... چنین مسئولیت بزرگی میتونه رویای تو باشه. فقط نباید در انتخاب عجله کنی. شاید در این جهان سرزمین و مردمان دیگهای هم باشن که بتونن در انتخاب بهترین راه بهت کمک کنن.
H.N N
در هوای سرد پاییز
زیر شاخههای بلند بید
چون خاطرات سبز دیروز
فردای روشنمان
از نو نوشته میشود
در شب تاریک مهرگان
زیر درخشش پنهان ماه
چون دانههای سرخ انار
روح زیبایمان
در هم آمیخته میشود
در پناه اهورامزدای پاک
اینبار به دستان تو
چون فرهنگ جاودان ایران
قدرت جهانیمان
باز هم تکرار میشود
ن. عادل
بازتاب تمام افکار انسانها در چشمهاست. مهربانی، صداقت، دوستی، غم... همه رو در چشمها میشه دید. میگفت چشمها نمیتونن رازهای دل انسان رو نگه دارن.
j
حتی اگر آسمون هم به زمین بیاد، نمیخوام اون رو از دست بدم.
Asa
تو هم خوب میدونی صبر کردن و ساکت موندن چقدر برای من سخته.
Asa
ـ درد رو فراموش کرده بودم.
Asa
ـ فقط مردان شجاع میتونن عاشق بشن.
Asa
ـ ناراحتم چون پذیرفتن اینکه اشتباه کردم برام سخته.
ـ چرا؟ همهٔ آدمها اشتباه میکنن.
ـ نه. انسانهای بزرگ اشتباه نمیکنن.
ـ خب انسانهای بزرگ با تجربههاشون بزرگ شدن. برای تجربه پیدا کردن هم باید اشتباه کرد.
ـ اگر به همین راحتی با اشتباهاتمون کنار بیایم که دائم تکرارشون میکنیم.
ـ درسته. اما مثل نوشتن میمونه. اگر به قلم زیادی فشار بیاریم میشکنه. اگر هم خوب نگهش نداریم، نمینویسه.
ـ میخواید بگید باید تعادل رو حفظ کنیم.
Asa
غمناکترین زمان روز، هنگام غروب خورشیده. وقتی روز تموم میشه و باید از خودمون بپرسیم امروز چی کار کردیم. اشتباهاتمون رو کنار هم بذاریم و خودمون رو سرزنش کنیم.
Asa
مهرگان فرصتیست برای تحکیم دوستی و محبت. آیینیست که هرسال مهر و مهرورزی را به ما یادآوری میکند. مهرگان و نوروز پایههای فرهنگ ایران هستند. تا وقتی که ایرانی هست، مهرگان هست و تا وقتی که مهرگان هست؛ ایرانی، ایرانی باقی خواهد ماند.
Asa
رویاهای من هرگز انقدر ساده و بچهگانه نبودن.
Asa
اهمیت جملات فقط به مفهومشون نیست. بستگی داره که چه کسی چنین جملهای رو میگه. وقتی از کسی توقع شنیدن حرفی رو نداری و بعد اون رو میشنوی، طبیعیه که خوشحال بشی.
Asa
ـ دستت رو بلند کن.
ـ بله؟
ـ دست چپت رو کمی بلند کن.
آرام دستش را بلند میکند. گردنبند را دو بار دور مچ دستش میپیچم و انتهایش را گره میزنم. آویز طلاییرنگش را صاف میکنم. دستم را عقب میکشم. پوریا دستش را بالاتر میآورد. قبل از آنکه نوشتهٔ روی آن را بخواند، میگویم:
ـ این تنها یادگاری مادرمه. روی این هلال ماه به زبان ارمنی نوشته شده...
ـ همهٔ زندگی من.
حورا
ـ در کتابی خوندم که چشمها دریچهٔ روحن.
ـ تعبیر جالبیه.
لبخند تلخی بر لب میآورد. سرش را آرام به چپ و راست تکان میدهد و سپس زمزمه میکند:
ـ روح زیبایی داری... دایانا.
ماهرخ
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
افشین یدالهی
ماهرخ
مهرگان روز مهرورزی است،
روز تحکیم دوستی و محبت.
مهرگان روز شماست!
شما که مهربانی را خوب میشناسید...
مهرگانتان پر از مهر و شادی
شاهزاده پوریای ساسانی
ماهرخ
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
Najmeh
حجم
۴۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۸ صفحه
حجم
۴۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان