بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان | صفحه ۹۸ | طاقچه
کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان اثر بهار برادران

بریده‌هایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۴.۵از ۱۲۶۶ رأی
۴٫۵
(۱۲۶۶)
شربتت رو بنوش. به درون پیاله نگاه می‌کنم. طرح‌های عجیبی دارد که حس بدی را درونم ایجاد می‌کند. این طرح‌ها آشنا به نظر می‌رسند. اما به یاد نمی‌آورم آن‌ها را کجا دیده‌ام. ملکه نیوان پیاله‌اش را بلند می‌کند و از آن می‌نوشد. پس در شربت زهر نیست. البته امکان ندارد ملکه قصد کشتن مرا داشته باشد. پیاله را بلند می‌کنم. آن را کامل سر می‌کشم. پیالهٔ خالی را روی میز می‌گذارم. ملکه نیوان می‌گوید: ـ حالا می‌تونی بری.
fatemeh_z_gh09
چی کار باید می‌کردم؟ غرور و حیام رو در دستم گرفتم و بر سر ولیعهد مست ایران فریاد کشیدم که از اتاق من بیرون بره.
fatemeh_z_gh09
کیقباد چه پاسخی دادن؟ ـ خیلی تعجب کردن.  ـ همین؟ ـ گفتن این حرف‌ها رو کنار بذار و راحت بگو دایانا رو می‌خوای. ـ خب؟  ـ من هم گفتم دایانا رو می‌خوام. ـ بعد چی شد؟ ـ گفتن مبارکت باشه. ـ شوخی می‌کنی؟!
fatemeh_z_gh09
دستم را از روی جام برمی‌دارم. دستبند نقره را از مچم باز می‌کنم و به طرف جام می‌برم. شاهزاده جام را کنار می‌کشد و می‌گوید: ـ بانو دایانا! این نوشیدنی بارها آزمایش شده و بعد به دست من رسیده. ـ خب باز هم امتحان می‌کنیم. ـ بانو! ـ دستبند را در جام فرو می‌برم. ـ امکان نداره مسموم باشه. شما بی‌دلیل نگران هستید. دستبند را آرام از جام بیرون می‌آورم. لایه‌ای تیره‌رنگ روی آن را پوشانده است. آن را بلند می‌کنم و جلوی صورت شاهزاده نگه می‌دارم. چشمان شاهزاده گرد می‌شود. ترس را در چهره‌اش می‌بینم. پس پیش‌بینی من درست بود. فرمانده اَترس باید بیش از این به من اعتماد می‌کرد. بی‌درنگ دستبند را رها می‌کنم. جام را از دست ولیعهد می‌گیرم و با عجله به سمت شاهزاده جم می‌روم. مشغول صحبت با پسر سپهبد است. روبه‌رویش می‌ایستم. مرا که می‌بیند ساکت می شود. جام را جلویش می‌گیرم و می‌گویم:  ـ بنوشید.
fatemeh_z_gh09
بانو! ـ دستبند را در جام فرو می‌برم. ـ امکان نداره مسموم باشه. شما بی‌دلیل نگران هستید. دستبند را آرام از جام بیرون می‌آورم. لایه‌ای تیره‌رنگ روی آن را پوشانده است. آن را بلند می‌کنم و جلوی صورت شاهزاده نگه می‌دارم. چشمان شاهزاده گرد می‌شود. ترس را در چهره‌اش می‌بینم. پس پیش‌بینی من درست بود.
fatemeh_z_gh09
اون شاهزاده میره، این یکی میاد. کی ما راحت میشیم؟
fatemeh_z_gh09
ـ همهٔ ما یکتاپرست هستیم. اهورامزدا، خدای نیکی، برتر از هر موجودیه. لفظ خدا هم تنها به اهورامزدا نسبت داده میشه. اما پرستش آناهیتا هم تاریخ بلندی داره که قبل از زرتشت شروع میشه. مردم همیشه آناهیتا رو الههٔ آب یا به نوعی الههٔ عشق و باروری می‌دونستن. ـ مثل افرودیت. الههٔ عشق و زیبایی یونان. ـ دقیقاً. اما در دین زرتشت یک تفاوت بزرگ هست. ما آناهیتا رو فرشته‌ای می‌دونیم که مسئول آب‌هاست. آناهیتا رو به عنوان یک فرشته ستایش می‌کنیم. این ستایش به معنای پرستش نیست. ـ خاندان ما از روحانیون معبد آناهیتا بودن. اردشیر بابکان با همین نفوذ دینی به قدرت رسید و ساسانیان رو پایه‌گذاری کرد. در اون زمان آناهیتا پرستش می‌شد. هنوز هم پرستش میشه. ـ گاهی نباید به مردم نگاه کنیم. بعضی از اعمال‌شون از روی ناآگاهیه. دین زرتشتی که موبدان مختلف تفسیر می‌کنن هم گاهی با هم تفاوت داره. چه برسه به اینکه بخوایم واکنش مردم رو بسنجیم.
Nika
تا وقتی که مهرگان هست؛ ایرانی، ایرانی باقی خواهد ماند.
Nika
ـ در کتابی خوندم که چشم‌ها دریچهٔ روحن.
یاس
ناراحتم چون پذیرفتن اینکه اشتباه کردم برام سخته. ـ چرا؟ همهٔ آدم‌ها اشتباه می‌کنن. ـ نه. انسان‌های بزرگ اشتباه نمی‌کنن. ـ خب انسان‌های بزرگ با تجربه‌هاشون بزرگ شدن. برای تجربه پیدا کردن هم باید اشتباه کرد. ـ اگر به همین راحتی با اشتباهات‌مون کنار بیایم که دائم تکرارشون می‌کنیم. ـ درسته. اما مثل نوشتن می‌مونه. اگر به قلم زیادی فشار بیاریم می‌شکنه. اگر هم خوب نگهش نداریم، نمی‌نویسه.  ـ می‌خواید بگید باید تعادل رو حفظ کنیم. ـ دقیقاً. ـ خب سؤال اینجاست که تعادل کجاست؟ ـ من به خودم حق اشتباه کردن میدم. از اشتباهاتم درس می‌گیرم و دیگه خودم رو سرزنش نمی‌کنم. تعادل همین‌جاست بانو دایانا.
کاربر ۳۲۶۶۳۹۷

حجم

۴۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

حجم

۴۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان