بریده‌هایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان

ـ پدرم همیشه میگه اگر زمانی احساس کردی تو زندگی مشکلی نداری و همه‌چیز داره به خوبی پیش میره، بدون که داری در مسیر اشتباه حرکت می‌کنی.

همهٔ آدم‌ها تنهان. دوستان و اطرافیان‌مون فقط باعث میشن این تنهایی رو برای مدت کوتاهی فراموش کنیم.

دایانا یعنی چی؟ ـ می‌دونم به نظر عجیب میاد اما یک اسم ایرانیه. به معنی زیبا و ارزشمند مثل زر سرخ.

چقدر زندگی بی‌رحم است. آنقدر بی‌رحم که تمام رویاهایم در لحظه‌ای نابود می‌شوند و من تنها می‌توانم نابود شدن‌شان را تماشا کنم.

دوست دارم به فردا فکر کنم. فردایی که می‌تواند پر از اتفاقات هیجان‌انگیز باشد.

واژهٔ اهورامزدا به معنای دانای بزرگ و هستی‌بخش یا به عبارت دیگر همان خداوند جان و خرد می‌باشد.

دوست ندارم او را در این حال ببینم. مگر او از من چه خواسته است؟ اگر پای اعتقادات دینی، اعتماد پدر و نگاه مردم در میان نبود، چه می‌کردم؟ بخشی از وجودم به خاطر این افکار مرا سرزنش می‌کند. بخشی که لحظه به لحظه پررنگ‌تر می‌شود. شاید اسمش شرم یا حیا باشد. شاید هم همان سپر محافظی باشد که به پاکدامنی تعبیر می‌شود. هرچه که هست در تمام وجودم می‌پیچد و آرامش عجیبی را به من می‌بخشد. آرامشی که مرا به مراقبت از هردویمان دعوت می‌کند.

مهرگان روز مهرورزی است، روز تحکیم دوستی و محبت. مهرگان روز شماست! شما که مهربانی را خوب می‌شناسید... مهرگان‌تان پر از مهر و شادی

و تنها در آغوش پدرآرام می‌شدم.

ـ در شجاعت عقل و فکر هست، اما در جسارت نه. جسور بودن خطرناکه.

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

ـ پدرم همیشه میگه اگر زمانی احساس کردی تو زندگی مشکلی نداری و همه‌چیز داره به خوبی پیش میره، بدون که داری در مسیر اشتباه حرکت می‌کنی.

شما بهترین هستید. من به شما ایمان دارم. ـ اما سیمین من... ـ اما چه کسی گفته بهترین‌ها اشتباه نمی‌کنن؟

ما! این لفظ را عجیب دوست دارم.

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود افشین یدالهی

مردی که دو بار بر سر قولش نمونه، دیگه مرد نیست.

فقط زمان می‌تونه نشون بده احساسات ما چقدر واقعی هستن.

ـ دربارهٔ من این طور فکر نکن! من بعد از این همه مدت حتی به چهرش نگاه هم نکردم. نمی‌دونم گونه‌هاش، بینیش، صورتش دقیقاً چه شکلیه. من فقط به چشم‌هاش نگاه کردم! من خودم رو تو اون مردمک‌های سیاه دیدم. خودم رو، چشم‌هام رو، نگاهم رو، همه رو تو چشم‌هاش دیدم. تو تا حالا خودت رو در چشم یک نفر دیگه دیدی؟

اگر چادر به خوبی استفاده بشه، می‌تونه مثل شنل آراستگی داشته باشه.