بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان | صفحه ۱۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان

بریده‌هایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۴.۵از ۱۳۰۳ رأی
۴٫۵
(۱۳۰۳)
چون دوستش داری، رهاش کن.
^-*شادی مرتضوی*-^
ـ راستی برای این بچه اسم انتخاب کردی؟ ـ من که نباید انتخاب کنم. ـ پس چه کسی باید انتخاب کنه؟ ـ یا آزاد یا پدرش. این حق جد پدریه. ـ چقدر بد! انتخاب اسم باید حق مادر باشه. این همه زحمت می‌کشه. ـ این‌طوری فکر نکن. باید نام نیکویی روی بچه گذاشته بشه. پدر بهتر می‌تونه انتخاب کنه.
^-*شادی مرتضوی*-^
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود افشین یدالهی
زهرا
البته این‌طوری درست‌تره. بهتره که شما همیشه، مثل یک نجیب‌زاده، همین‌طور پوشیده ظاهر بشید.
دلتنگِ ماه
فقط زمان می‌تونه نشون بده احساسات ما چقدر واقعی هستن.
Ali
یاد گرفتم فقط زمان می‌تونه نشون بده احساسات ما چقدر واقعی هستن.
♡Zahra*♧
بدون اعتماد هم میشه کنار مردم بود.
Dayana
نباید دستم را عقب می‌کشیدم. نباید می‌شکست. چرا دستم را عقب کشیدم؟ نه. من دستم را عقب نکشیدم. این پوریا بود که دستم را رها کرد. او دست مرا رها کرد!
دونیا جون
پادشاه بزرگی باش... خسرو انوشیروان.
دونیا جون
به چشمان کنجکاو پوریا که شفاف‌تر از همیشه به نظر می‌رسند، نگاه می‌کنم. چقدر دل کندن از این چشم ها سخت است...
bookworm
من بعد از این همه مدت حتی به چهرش نگاه هم نکردم. نمی‌دونم گونه‌هاش، بینیش، صورتش دقیقاً چه شکلیه. من فقط به چشم‌هاش نگاه کردم! من خودم رو تو اون مردمک‌های سیاه دیدم. خودم رو، چشم‌هام رو، نگاهم رو، همه رو تو چشم‌هاش دیدم. تو تا حالا خودت رو در چشم یک نفر دیگه دیدی؟
bookworm
ـ پدر و مادرت چرا از دنیا رفتن؟ ـ در جنگ کشته شدن. ـ حتی مادرت؟ ـ وقتی پنج‌ساله بودم به خونه‌مون حمله کردن.  ـ چرا؟ ـ در مورد جنگ هیچ چرایی وجود نداره. مهم نیست سرباز باشیم یا نباشیم. جنگ که بشه یا باید آدم‌ها رو بکشیم یا کشته بشیم. پدر من هم بلد نبود آدم‌ها رو بکشه.
🍀BAHAR🌴
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
Dayana
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود افشین یدالهی
Fatemeh
ـ مدت‌ها پیش که از قصر خسته شده بودم، زیر یکی از درخت‌های انار باغ نشستم. انقدر شجاعت نداشتم که از قصر فرار کنم. تحمل دستورات ملکه هم برام سخت بود. اون روز فقط دختر فرمانده که پنهانی از پشت درخت‌ها...  اتفاقات آذرگان هشت سال پیش، در ذهنم مرور می‌شود. شاهزاده، ملکه نیوان، جشن، اشراف زاده‌ها، این باغ و درختان انگور و انار و شیطنت همیشگی‌ام که مرا به دنبال شاهزاده کشاند. سریع یک قدم از شاهزاده پوریا فاصله می‌گیرم. سرم را به نشانهٔ احترام خم می‌کنم و می‌گویم: ـ شاهزاده.
آیهـ شونـnevisandehـم
مهرگان روز مهرورزی است، روز تحکیم دوستی و محبت. مهرگان روز شماست! شما که مهربانی را خوب می‌شناسید... مهرگان‌تان پر از مهر و شادی شاهزاده پوریای ساسانی
:)
کسی که مرا این‌طور در آغوش گرفته، پدرم است. پدر من! فرمانده گرشاسپ من! اولین و آخرین مرد زندگی‌ام! مرد همیشهٔ زندگی‌ام!
Ha Mim
ـ من حرف اشتباهی زدم؟ ـ نه. درست گفتی. همهٔ این‌ها رو می‌دونم. ـ پس چرا می‌خندید؟ ـ شاید چون این حرف‌ها رو زیبا میگی.
Dayana
اهمیت جملات فقط به مفهوم‌شون نیست. بستگی داره که چه کسی چنین جمله‌ای رو میگه. وقتی از کسی توقع شنیدن حرفی رو نداری و بعد اون رو می‌شنوی، طبیعیه که خوشحال بشی.
Dayana
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
Dayana

حجم

۴۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

حجم

۴۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان