بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلبه‌ای در مزرعه برفی | طاقچه
کتاب کلبه‌ای در مزرعه برفی اثر رسول یونان

بریده‌هایی از کتاب کلبه‌ای در مزرعه برفی

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۴.۵از ۲ رأی
۴٫۵
(۲)
تو جای دوری نیستی این‌جایی، درست تو قلب من.
باران
قهرمانی که به جنگ پلیدی نرفته بود چیزی از پلیدی‌ها با خود آورده بود.
باران
گفته بودی: «من سردمه.» و لیلا خورشیدی زیبا برایت کشیده بود.
باران
دنیای عجیبی است؛ عجیب‌تر از دنیا، باران است. باران زنی است به نام شیرین، که گاه دلش می‌گیرد و گریه می‌کند.
باران
افسرنگهبان دیگر نخواست بپرسد که پس به‌خاطر چه چیزی شب‌ها به آن پنجره زل می‌زند، حتی به حرف مرد که می‌گفت: «سونیا یعنی شاپرک،» گوش نداد. فقط دستور داد ول‌اش کنند. ترجیح داد روزهای غمگین خود را به‌یاد بیاورد، روزهایی که از صبح تا غروب در خیابان‌های بی‌پایان به راه می‌افتاد و در جست‌وجوی کسی که نبود گشت می‌زد.
キラキラ
قهرمانی که به جنگ پلیدی نرفته بود چیزی از پلیدی‌ها با خود آورده بود. چهره‌اش کثیف و سیاه بود، مثل پرنده‌ای که از باران‌های نفت بگذرد.
キラキラ

حجم

۷۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۷۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد