بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مجاهدان بدون مرز | طاقچه
تصویر جلد کتاب مجاهدان بدون مرز

بریده‌هایی از کتاب مجاهدان بدون مرز

امتیاز:
۴.۳از ۸ رأی
۴٫۳
(۸)
انگیزه یک شهید می‌تواند چه چیزی باشد که در روزها و لحظات سخت بازهم ادامه می‌دهد؟ انگیزه یک شهید افغانستانی چیست؟ من در جنگ نبودم اما وقتی تصور می‌کنم بیرون این قاب به‌جای درخت، به‌جای یک آسمان آبی، به‌جای کودکی که همراه مادرش به‌سوی پارک می‌دود به‌جای آن پیرمرد و پیرزنی که در گوشه‌ای خلوت کردند، به‌جای آن مدرسه و آن دانشگاه؛ می‌تواند تانک، دشمن، خون، بی‌عدالتی، اشک و حسرت باشد دلم می‌گیرد. من و ما شاید با یک تصور چنددقیقه‌ای نه چندثانیه‌ای خسته و کلافه شویم و دیگر سراغ فکر کردن در موردش هم نرویم، اما شهیدان رفتند و ادامه دادند چون انگیزه‌ای داشتند.
S
خمپاره‌ای از دست یک خدا بی‌خبر به سمت ما پرتاب شد... دو روز بود که با سید احمد آشنا شده بودم... همان حین محو تماشایش میان آن گردوخاک بودم... گردوخاک کمی به زمین نشست... صدای دوان‌دوان کردن دیوانه‌ام کرده بود... تا اینجا را هر طور خواندی و قضاوت کردی نوش جانت باد و فدای سرت اما جانم! پشت این واژه‌های غریب آدم‌هایی شهید شده‌اند و جانباز هستند که نفس کشیدنمان را مدیونشان هستیم... رفیق دل بده....... نجوای دلم را گوش کن... صدای حسن آسوده هرلحظه دلم را از خود بیخود می‌کرد... صدایی که انگار ازته چاه بیرون می‌آمد.. سرجمع دو روز را با سید احمد گذرانده ولی بعد از این‌همه سال هنوز هم یادش را در ذهن داشت... در واژه‌های خش‌دارش دلم را جاگذاشته بودم و هر آن ممکن بود بغض رسوایم کند...
S
استاد به او می‌گفت شهید زنده... شهید زنده... حسن در جوابش آن‌قدر با آرامش می‌خندید که دلم می‌خواست دست زیر چانه بزنم و خالی از ترس دالان آدم‌های به‌ظاهر خوب سیر نگاهش کنم. در این نگاه به خیلی چیزها می‌رسیدم... رنگ خدا... انسانیت و حرف‌های خوب که عمری است پشت چشمانش را نوازش می‌دهد و این آرامش را ساخته است... دل از دستم افتاد و از کاسه دل سؤالی بیرون ریخت؟ خدایا ما راه را کج می‌رویم یا راه را از اول کج ساخته بودند؟ سوتی در سرم پیچید که صدایش دلم را لرزاند... بالاتنه سید احمد را دیدم که روی زمین افتاده است. پاهایش به سمت جلو کمی حرکت کرد... انگار نفس‌های آخرش بود و برای رسیدن به خدا با سر که نه.. آخر بعثی‌های دیوصفت سرش را زودتر گرفته بودند (انگار با جفت‌پاهای زنده‌اش) پر بزند.. پر زدن در آغوش مهر ابدی در تاریخ ۱۳۶۵/۱/۱ یادم آمد کربلای حسین یکهو همه‌چیز را دیدم به‌عین توپ و تیربار و خمپاره شصت مادر ببین چطور به دلم نشست
S
احمدشاه فراهیان (سقای دل خدا/ شیرین زارع) شهید یعنی کشته‌شده درراه خدا شهید، یعنی، کشته، شده، در، راه، خدا! راه خدا خدا! راه علم، راه عشق، راه پیروزی، راه خدا
S
محمد عالم که در دامن مادری مسلمان پرورش‌یافته و خون غیرت در رگش می‌جوشید زمانی که اوضاع سرزمینی که در آن مشغول فراگیری دروس حوزوی بود آشفته شد و دشمنان به خاک پاک ایران دست‌درازی کرده بودند لحظه‌ای در مقابل این تجاوز به سرزمین اسلامی تاب نیاورد مشتاقانه به‌سوی حق پرواز کرده بود آری او برای وصال یار شتاب کرده بود.
Dexter

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد