بریدههایی از کتاب بارش کلاه مکزیکی (یک رمان ژاپنی)
۳٫۳
(۷)
نویسندهجماعت ارزشِ رابطهای طولانی را ندارد. نویسندهها به لحاظِ عاطفی خیلی هزینهبردارند و هزینهٔ نگهداریشان سنگین است. آنها مثل داشتن جاروبرقیایاند که همیشه خراب است و فقط انیشتین میتواند درستاش کند.
زن میخواست نامزدِ بعدیاش جارودستی باشد.
m.b.talebi
شادی توی خانوادهشان ارثی بود.
hedgehog
بدبختانه، آنقدری اندوه و اشک توی جهان هست که برای آبیاری صحرای بزرگ آفریقا بس باشد.
hedgehog
اشکها از چشمههای زیرزمینی یکراست به زیرِ کف پاهاشان میجوشیدند و از بدنشان بالا میرفتند و از چشمهاشان بیرون میآمدند... یا اینطور به نظر میرسید. هیچ چیز دیگری نمیتوانست توضیح بدهد که آن همه اشک برای گریه کردن از کجا میآیند.
hedgehog
بیکاری توی امریکا چیز خندهداری نیست.
hedgehog
وقتی آدمهای دیگر حرف میزدند، طوری با آن نگاهِ همدلانهٔ چشمهای زیاده باریکاش خیره میشد بهشان، و طوری گوش میکرد به حرفشان انگار که آنها تنها صدای باقیمانده در جهان بودند و انگار هر چیز دیگری که صدا داشت بهکل ناپدید شده بود از گوش بشری و صدای آنها تنها صدای باقیمانده بود در جهان.
hedgehog
تازگیها اغلب گریهکردن براش مثل نوشیدن لیوانی آب بود که تصادفاً مینوشی وقتی تشنه نیستی و بعدش هم یادت نمیآید.
hedgehog
چیزهای بیشتری در زندگی، نسبت به آنچه به چشم میآید، هست.
hedgehog
هیچوقت اسبابِ ناراحتیاش کم نبود. غصهها همهجا دنبالاش میکردند، مثل میلیونها موش سفید آموزشدیده، و او اربابشان بود. اگر به غصههاش یاد میداد آواز بخوانند، طوری آواز میخواندند که گروه کرِ عشای ربانی مورمونها جلوشان صدای سیبزمینی بدهد.
hedgehog
آدم وسوسه میشد دستاش را ببرد پایین توی موهایش که ببیند آیا قطرات ریز باران روی موهاش هم هست، مثل الماسهای الکتریسیتهای مهربان؟
hedgehog
برای بعضی مردها زیباترین منظرهٔ جهان دیدنِ زنی ژاپنی در خواب است. دیدنِ موهای بلند سیاهش که شناورند کنار او مثل سوسنهای تیرهای که طوری میکنند حالات را که بخواهی براشان بمیری و میبرندت به بهشتی پر از زنهای خوابیدهٔ ژاپنی که هیچوقت بیدار نمیشوند و همهاش خواباند، در حال دیدن خوابهای زیبا.
hedgehog
زن با اینکه خیلی باهوش بود و طبع خیلی شوخی هم داشت، خیلی حرف نمیزد. آدمهای دیگر که دور و برش بودند، همیشه متعجب میشدند از این که زن یک شب کامل را بدون گفتن کلمهای پشت سر میگذاشت. فقط وقتی حرف میزد که چیزی برای گفتن داشت. همیشه فقط خیلی معقول گوش میکرد، سری تکان میداد یا وقتی نکات هوشمندانه و ظریفی وجود داشت، بهاشاره تصدیق میکرد. همیشه هم بهجا میخندید.
خندههای خوشگلی داشت که مثل آب باران بود که روی گلهای نقرهای نرگس میریخت. همه دوست داشتند او که هست چیزهای بامزه بگویند، چراکه خندهاش خیلی جذاب بود.
hedgehog
قولی هم به خودش داده بود که تصمیم داشت پابندش بماند: هیچوقت با نویسندهٔ دیگری وارد رابطه نشود. مهم نیست که طرف چقدر جذاب، حساس، خلاق یا بامزه باشد. نویسندهجماعت ارزشِ رابطهای طولانی را ندارد. نویسندهها به لحاظِ عاطفی خیلی هزینهبردارند و هزینهٔ نگهداریشان سنگین است. آنها مثل داشتن جاروبرقیایاند که همیشه خراب است و فقط انیشتین میتواند درستاش کند.
زن میخواست نامزدِ بعدیاش جارودستی باشد.
hedgehog
با خودش فکر کرد، یعنی الان با کیه؟ و در چشمهایش اشکها داشتند مسابقه میدادند برای بیرون زدن و طوری جلوی یکدیگر درمیآمدند، در حال سبقت از هم برای پایین ریختن بر گونهها، انگار که در مسابقاتِ المپیک گریه بودند با تصویری از مدالهای طلا جلوی چشمشان.
hedgehog
حجم
۱۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه
حجم
۱۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد