بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عاشقانه های شعر کرد | طاقچه
تصویر جلد کتاب عاشقانه های شعر کرد

بریده‌هایی از کتاب عاشقانه های شعر کرد

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۹از ۱۵ رأی
۳٫۹
(۱۵)
تمامی مردم نام عزیزشان را بر درخت حک می‌کنند نازنینم نام تو را بر استخوان تنم خواهم کوفت...
-Dny.͜.
شاخه گلی بودم در خواب! دخترکی مرا از ساقه جدا کرد و لابلای کتابش پنهانم کرد
-Dny.͜.
خواب‌هایم پُر است از بوی تو
El Santo
چگونه می‌توان به تو رسید؟ اهل بهشتی؟ به سجدۀ خدایان می‌نشینم اهل دوزخی؟ زمین را می‌پوشانم از کفر چگونه می‌توان به تو رسید؟ پوستم را بیرقت می‌کنم اگر شهری به تارج رفته باشی
Renegade
با هم که باشیم سه تائیم من تو بوسه بی هم چهار تائیم تو با تنهایی من با رنج
یك رهگذر
چگونه می‌توان به تو رسید؟ اهل بهشتی؟ به سجدۀ خدایان می‌نشینم اهل دوزخی؟ زمین را می‌پوشانم از کفر چگونه می‌توان به تو رسید؟ پوستم را بیرقت می‌کنم اگر شهری به تارج رفته باشی
یك رهگذر
نمی‌دانم دستانم بر شانه‌ی دختری به جای مانده است و چشمانم در بافه‌ی مویش بی‌چشم بی‌دست بادی هستم که مرثیه می‌سازد از غبار یاد یار
sadafi
با هم که باشیم سه تائیم من تو بوسه بی هم چهار تائیم تو با تنهایی من با رنج
Ahmad
در هر گوشه‌ی این ولایت که بمیرم می‌توانم دوباره زنده شوم اما هراس من از غربت است غربت در چشمان تو که چون بیگانه‌ای مرا می‌نگرند
مهسا حامدیان
شاخه گلی بودم در خواب! دخترکی مرا از ساقه جدا کرد و لابلای کتابش پنهانم کرد
گندم
من کوتاهم و کوتاه‌تر از من شعرهایم کوتاه‌تر از همه‌ی اینها لحظاتی است که با همیم
محسن
یک شب به دنبال ماه از این شهر خواهم رفت
سپیده دم اندیشه
اگر آتش بنامم تو را به شعله‌ای جزغاله‌ام می‌کنی اگر باران بنامم تو را به طوفانی می‌لرزانیم اگر خوشه‌ی گندم بنامم تو را پرندگان گرسنه تو را می‌بلعند اگر تو را وطن بنامم بر خاک و خونت می‌کشند!
سپیده دم اندیشه
عزیزکم نامه‌هایم را به آتش بکش چرا که شعری در آن برایم سروده‌ای ـ دارها را بر پای دار که اینجا مردها را تنها برای کلامی به دار می‌کشند ـ بانوی من تو اگر سرود سبزت را بخوانی خار به چشمانت می‌کشند و تیغ بر گلویت می‌گذارند و آتش می‌گذارند به خرمن سیاه مویت...
سپیده دم اندیشه
به باد می‌مانی شعله نکشیده خاموشم می‌کنی به باد می‌مانی زبانه کشیده گُر می‌گیرم از وزیدنت
محسن
گرداب در جعدِ گیسوانت کبوتری لانه دارد غروب که مو به باد می‌دهی هزار کبوتر با هزار ترانه از موهایت پر می‌کشند
raha
عشق که مرز نمی‌شناسد. می‌شناسد؟
زن
به سرزمینم می‌مانی صد چاک خورده و ویران ـ اما عزیز و سرفراز
.ً..
اگر آتش بنامم تو را به شعله‌ای جزغاله‌ام می‌کنی اگر باران بنامم تو را به طوفانی می‌لرزانیم اگر خوشه‌ی گندم بنامم تو را پرندگان گرسنه تو را می‌بلعند اگر تو را وطن بنامم بر خاک و خونت می‌کشند!
.ً..
بانوی من تو اگر سرود سبزت را بخوانی خار به چشمانت می‌کشند و تیغ بر گلویت می‌گذارند و آتش می‌گذارند به خرمن سیاه مویت...
.ً..

حجم

۵۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۵۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۶۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد