تمامی مردم
نام عزیزشان را بر درخت حک میکنند
نازنینم
نام تو را بر استخوان تنم خواهم کوفت...
-Dny.͜.
شاخه گلی بودم در خواب!
دخترکی
مرا از ساقه جدا کرد و
لابلای کتابش پنهانم کرد
-Dny.͜.
چگونه میتوان به تو رسید؟
اهل بهشتی؟
به سجدۀ خدایان مینشینم
اهل دوزخی؟
زمین را میپوشانم از کفر
چگونه میتوان به تو رسید؟
پوستم را بیرقت میکنم اگر شهری به تارج رفته باشی
Renegade
خوابهایم پُر است از بوی تو
El Santo
با هم که باشیم سه تائیم
من
تو
بوسه
بی هم چهار تائیم
تو با تنهایی
من با رنج
یك رهگذر
چگونه میتوان به تو رسید؟
اهل بهشتی؟
به سجدۀ خدایان مینشینم
اهل دوزخی؟
زمین را میپوشانم از کفر
چگونه میتوان به تو رسید؟
پوستم را بیرقت میکنم اگر شهری به تارج رفته باشی
یك رهگذر
نمیدانم
دستانم بر شانهی دختری به جای مانده است
و چشمانم در بافهی مویش
بیچشم
بیدست
بادی هستم
که مرثیه میسازد از غبار یاد یار
sadafi
با هم که باشیم سه تائیم
من
تو
بوسه
بی هم چهار تائیم
تو با تنهایی
من با رنج
Ahmad
در هر گوشهی این ولایت که بمیرم
میتوانم دوباره زنده شوم
اما
هراس من از غربت است
غربت در چشمان تو
که چون بیگانهای مرا مینگرند
یلدا دوستی
شاخه گلی بودم در خواب!
دخترکی
مرا از ساقه جدا کرد و
لابلای کتابش پنهانم کرد
گندم