بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بلندی‌های بادگیر | طاقچه
تصویر جلد کتاب بلندی‌های بادگیر

بریده‌هایی از کتاب بلندی‌های بادگیر

۳٫۵
(۶۳)
اگر کتاب‌هایم را از من بگیرند، زندگی‌ام بی‌معنا می‌شود!»
Ali
ـ شما نباید تا ساعت ده بخوابید، همهٔ شادابی صبح تا آن ساعت از بین رفته است. کسی که تا قبل از ساعت ده نیمی از کارهای روزمره‌اش را انجام نداده باشد، ممکن است نتواند نیم دیگرش را تا پایان روز به اتمام برساند.
MMST
«نلی، حتی اگر من به بهشت بروم، باز هم احساس بدبختی خواهم کرد.» پاسخ دادم: «چون شما شایستهٔ رفتن به بهشت نیستید. تمام گناهکاران در بهشت احساس ناراحتی می‌کنند.»
Ali
من هیت‌کلیف را به‌خاطر چهره‌ای زیبا و جذاب نمی‌خواهم. بلکه به دلیل این می‌خواهم که خیلی بیشتر از خود من، شبیه من است. من کاری به ابنای روح بشر ندارم و نمی‌دانم روح از چه چیزی ساخته شده است. اما روح هیت‌کلیف و روح من هر دو از یک ماده ساخته شده‌اند، درحالی‌که روح لینتون با ما بسیار متفاوت است. درست مثل تفاوتی که نور مهتاب با رعد و برق دارد، یا تفاوتی که بین آتش و یخ وجود دارد.»
Ali
من در جسم بی‌جان متوفی آرامش می‌بینم که هیچ قدرتی نه در زمین و نه در آسمان قادر نیستند آن را بر هم زنند. نوعی اطمینان نسبت به زندگی بی‌حدومرز و بدون سایه و تاریکی در آینده مشاهده می‌کنم... زندگی جاویدانی که روح مردگان بدان قدم نمی‌نهند. جایی که در آن حیات توأم با عشق، صداقت و شادی پایان‌ناپذیر است.
Ali
یکی به لطف خدا امیدوار بود، و دیگری از لطف خدا مأیوس. هر کدام از آنها به دست خود سرنوشت‌شان را انتخاب کرده و محکوم شدند عواقب آن را تحمل نمایند.
MMST
آن‌قدر از حال خودم غافل شده‌ام که باید مرتب نفس‌کشیدن را به یاد خود اندازم... یا به قلبم یادآوری کنم از تپیدن باز نماند! هر کاری که انجام می‌دهم در اثر اجبار کامل است. زندگی به جبر فکری است که یک‌لحظه مغزم را آرام نمی‌گذارد.
Fateme
قلب خوب و مهربان است که تو را زیبا می‌کند. سفیدی و سیاهی پوست ملاک نیست. فراموش نکن طینت و ذات بد حتی زیباترین قیافه‌ها را به زشت تبدیل می‌کند.
zahra ak
به چشمانت بیاموز که به هیچ‌چیز شک و ظن نکنند و تا وقتی از وجود کسی که قصد دشمنی تو را دارد، مطمئن نشدند به همه‌چیز به دیدهٔ دوست بنگرند. هرگز حالت یک سگ پست کینه‌توز را به خودت نگیر که فکر می‌کند هر لگدی که می‌خورد حق اوست، و ضمناً به‌خاطر رنجی که می‌برد، از تمام دنیا به اندازهٔ کسی که لگدش زده، نفرت دارد.»
نون
ادامه دادم: «پسرم، قلب خوب و مهربان است که تو را زیبا می‌کند. سفیدی و سیاهی پوست ملاک نیست. فراموش نکن طینت و ذات بد حتی زیباترین قیافه‌ها را به زشت تبدیل می‌کند. حالا که دست و رویت را شستی و موهایت را شانه زدی و اخم‌هایت را از هم باز کردی... بگو ببینم، فکر نمی‌کنی که خیلی هم خوش‌قیافه‌ای؟ اگر از من بپرسی به تو می‌گویم که به حقیقت فکر می‌کنم تو خیلی فوق‌العاده شدی. شبیه شاهزاده‌ای شدی که لباس مبدل به تن کرده است.
نون
این فکر که ارباب به‌خاطر کار نیکی که انجام داده، این همه درد را تحمل می‌کرد، عذابم می‌داد.
zahra ak
ز پشت نیمکت نگاهی به من انداخت. سوراخ‌های بینی‌اش گشاد شد. حتی کلامی به‌عنوان سلام و تعارف با من بر زبان نراند. ادب او در حد گربه‌ای بود که آن‌طرف‌تر نشسته بود.
کاربر ۲۹۶۸۷۷۹
این کار فقط به دست خداست تا انتقام بی‌گناهان را از بدکاران بگیرد. ما باید بیاموزیم که بخشنده باشیم
zahra ak
تنها چیزی که مرا به‌شدت بیزار کرده و رنج می‌دهد، این زندان متلاشی شدهٔ تن من است. از اینکه باید بیش از این در این کالبد محبوس باشم، خسته شده‌ام. آرزو دارم هر چه زودتر به آن دنیای باشکوه و جاودان فرار کنم و تا ابد در آنجا به سر برم. دیگر نمی‌خواهم سعادت ابدیم را به‌طور مبهم از خلال اشک‌هایم بنگرم و از پشت دیواره‌های یک قلب دردآلود برای آن پرپر بزنم. بلکه می‌خواهم از این دنیای اندوه‌بار بروم و در آن سرای نیک‌بختی بمانم.
ش
اوه، هیت‌کلیف تو نباید از خود ضعف نشان دهی و خودت را دست‌کم بگیری. این چینی را که وسط ابروهایت افتاده، می‌بینی؟ آن ابروان پرپشت را می‌بینی که چطور به عوض آنکه رو به بالا رفته باشند، به زیر خمیده‌اند؟ آن دو چشم سیاه را می‌بینی که به مانند ابلیس، این‌گونه عمیق در چهره‌ات فرو رفته‌اند و هرگز دریچه‌های خود را به روی دنیا نمی‌گشایند، بلکه همیشه چون دو جاسوس زیر ابروانت کمین کرده‌اند و از روی بدجنسی و شرارت برق می‌زنند؟ به جای اینکه آرزو کنی جای ادگار لینتون باشی سعی کن آن چین‌ها را برطرف سازی، ابروهایت را خیلی جدی و محکم بالا ببری تا اخم‌هایت باز شوند و آن چشم‌های شیطنت‌بار را تبدیل به دو فرشته خوب و سر به راه کنی.
نون
قلب خوب و مهربان است که تو را زیبا می‌کند. سفیدی و سیاهی پوست ملاک نیست.
ثناء
اگر قرار بود که برای همیشه در داخل این جسم محبوس بمانم، پس فایدهٔ آفرینش من چه بود؟
ثناء
رشته‌هایی به او وابسته شده که بسیار قوی‌تر از استدلال و منطق می‌باشند... زنجیرهایی که عادت آنها را به هم جوش داده، و سعی در گسستن این رشته‌ها، کاری بی‌رحمانه خواهد بود.
ثناء

حجم

۵۴۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲۰ صفحه

حجم

۵۴۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲۰ صفحه

قیمت:
۱۷۰,۰۰۰
تومان