. وقتی شمارش پایان یافت، شب از نیمه گذشته بود. مجموع آراء سالم به سختی به ۲۵% میرسید و از این ۲۵%، ۱۳% سهم حزب راست، ۹% حزب میانه و ۲/۵% حزب چپ. تعداد کمی از آرا مخدوش و میزان عدم رأیدهی نیز بسیار پایین بود، بقیه آرا بیش از ۷۰% سفید بود.
مهدی فیروزان
سپس مرد کوری پرسید "تو چیزی شنیدی؟"
مرد کور دیگری جواب داد "صدای سه تا شلیک."
"اما یک سگ هم داشت زوزه میکشید!"
"الان ساکت شده. باید کار سومین شلیک باشد."
"خوب است. من از شنیدن زوزه سگها متنفرم."
🌷
"خیلی بهتر بود اگر لازم نبود به خاطر اینکه احساس آرامش و راحتی کنیم، بخوابیم."
Pichak🌱
یکی میآمد سپس دیگری، همسر، مادر و خاله مأموری که طرف در فرستاده شده بود، آمدند
مهدی فیروزان
"آره، اما بزرگترین اشتباهی که تو زندگی سیاسیام مرتکب شدم این بود که به آنها اجازه دادم که مرا روی این صندلی بنشانند، آن موقع نفهمیده بودم که دستههای این صندلی دستبند آهنین رویش دارد."
"این به خاطر این است که این یک رژیم وابسته به ریاست جمهوری نیست."
"دقیقآ، و به خاطر همین است که تنها کاری که اجازه میدهند انجام بدهم، بریدن زبان و بوسیدن بچههاست."
🌷
یک سرپرست، حتی سرپرست یک حوزهی رأیگیری عادی مانند این حوزه، باید در هر شرایطی با استقامت استقلال خود را حفظ کرده و رفتاری مناسب داشته باشد.
sarar-'