بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خرده‌ داستان‌ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب خرده‌ داستان‌ها

بریده‌هایی از کتاب خرده‌ داستان‌ها

۳٫۴
(۵)
زن نگران آدم‌ها بود، مرد نگران اشیاء؛ و وجه اشتراکشان همین نگرانی بود. زن می‌گفت: «اگه دخترمون با این و اون رابطه داشته باشه چی؟» مرد جواب می‌داد: «پله‌های ایوون خراب شده. ممکنه یکی پرت شه پایین.»
Johnny
میمای زبان‌دان جواب داد: «من مترجمشون هستم.» دکتر با ایکس‌رِی‌های بارباریتا وارد اتاق شد و با بدخُلقی گفت: «No bueno.» ۱ بعد به میما گفت: «ازش بپرسین تی‌بی ۲ داشته.» میما رو کرد به بارباریتا و گفت: «می‌پرسه تی‌وی داری؟ تلویزیون.» بارباریتا گفت: «بهش بگو آره. اما تو هاوانا. تو میامی نه. این‌جا دخترم داره.» میما به دکتر گفت: «می‌گه تو کوبا تی وی داشته اما این‌جا نه. این‌جا دخترش تی‌وی داره.» ــ در این صورت، دخترش هم باید تستِ تی‌بی بده. میما ترجمه کرد: «می‌گه باید تلویزیون دخترت رو امتحان کنه تا مطمئن شه کار می‌کنه؛ وگرنه نمی‌تونی گرین‌کارتت رو بگیری.» بارباریتا که گیج شده بود، پرسید: «حالا چرا تلویزیون؟» ــ چندبار بهت گفتم باید یکی بخری؟ بارباریتا، مگه نمی‌دونی این‌جا آمریکاست؟
Johnny
من و پدرم کوسن گذاشته‌ایم پشتمان. تلویزیون روشن است، اما ما بدون این‌که به هم نگاه کنیم حرف می‌زنیم. این‌طوری بهتر است؛ این‌طوری برای پدرم پیداکردن کلمه‌هایی که مثل آگهی‌های بازرگانی بین نفَس‌هایش فاصله می‌اندازند راحت‌تر است. یکی از آن وقت‌های عجیبی‌ست که آپارتمان کوچک ما در محله‌ی برانکس خالی‌ست. خواهرم با پسری که نمی‌تواند به خانه بیاورد قرار دارد. برادرم در کلیسا شمع روشن می‌کند و دعاهایی می‌خواند که عمرش را طولانی‌تر نخواهند کرد. مادرم در فروشگاهی همین دوروبرها به جای گوشت خوک، دنده‌ی گوسفند می‌خرد؛ و قیمت‌ها هم هیچ ربطی به سلامتی ما ندارند. حالا دوره‌ای‌ست که پدرم شغل خوبی در یک دفتر پستی دارد و این معجزه‌ی آرامش وقتی دارد نصیبمان می‌شود که فیلم‌های قدیمی را تماشا می‌کنیم؛ فیلم‌هایی که هیچ ربطی به چیزی که هستیم ندارند.
Mr.Cooper

حجم

۵۵۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

حجم

۵۵۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد