بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برف‌های کلیمانجارو | صفحه ۲ | طاقچه
۳٫۴
(۱۷)
من همين حالا مشغول مردنم.
siavash fouladi
سعی كرده بود اصلاً فكر نكند، و از آن وقت زندگيش صورتی كاملاً مطبوع پيدا كرده بود. در درون روح خود، خودش را طوری زره‌پوش كرده بود كه هيچ وقت عادت فكر مايه دردسرش نشود
سپیده اسکندری
اين زن نازنين، اين ضعيفه پولدار، اين نگهبان صميمی
♥︎ Sara ♥︎
اگر بنا بود كه در اينجا بميرد (و خودش می‌دانست كه همينطور خواهد شد)، نمی‌بايست كار آن ماری را بكند كه چون كمرش شكسته است از اوقات تلخی به دُمِ خويش نيش می‌زند
شاد
چرا بايد اين بلا به‌سر تو آمده باشد؟ مگر ما چه گناهی كرده بوديم كه گرفتار اين مصيبت شديم؟
شاد
پرت و پلا می‌گويم تا فقط حرفی زده باشم. حرف زدن خيلی راحت‌ترم می‌كند
شاد
ــ اگر تو از خانواده خودت و از آن‌همه قوم و خويش‌هايت در «اولدوست بری» و «ساراتوگا» و «پام بيچ» به‌خاطر من آسمان جل دستبرنداشته بودی... ــ آخر من عاشق تو بودم. چرا بی‌انصافی می‌كنی؟ حالا هم دوستت دارم، و هميشه دوستت خواهم داشت. مگر تو ديگر مرا دوست نداری؟
Lea

حجم

۱۷۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۱۷۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد