هرکجا فریاد خیزد مقصد فریاد باش
سایه بر مظلوم گستر آفتاب داد باش
S
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
S
کلبه ای کاندرو نخواهی ماند
سال عمرت چه ده چه صد چه هزار
S
از سیرت خردمندان دور است
گور کن در بحر و کشتی در بیابان داشتن.
hojjat
کاندر سر روزگار بس بازیهاست
hojjat
باد بیرون کن زسر تا جمع گردی, بهرآنک
خاک را جز باد نتواند پریشان داشتنن
S
سخن نگویی توانیش گفت
و مرگفته را باز نتوان نهفت
hojjat
تا نباشی حریف بی خردان
که نکو کار بد شود زبدان
باد کز لطف اوست جان برکار
زهر گردد همی زصحبت مار
hojjat
کسی که عزت عزلت نیافت هیچ نیافت
کسی که روی قناعت ندید هیچ ندید
hojjat
اگر مملکت را زبان باشدی
ثناگوی شاه جهان باشدی
پرهام
هر عصایی نه اژدها باشد
هرگیاهی نه کیمیا باشد
hojjat
خواهی که چو من باشی و نباشی
خواهی که چو من دانی و ندانی
hojjat
نیک خواهان دهند پند ولیک
نیک بختان بوند پند پذیر
hojjat
بهاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد
نگاری کز دو یاقوتش همه شهد و شکر ریزد
از زندگانی چه برخورداری یابم؟
hojjat
روز مبارک، شد و مراد برآمد
باز چو اقبال روزگار درآمد
hojjat
بهرسو یکی آب دان چون گلاب
شناور شده ماغ بر روی آب
چو زنگی که بستر زجوشن کند
چو هندو که آیینه روشن کند
hojjat
سحاب گویی یاقوت ریخت برمینا
نسیم گویی شنگرف بیخت برزنگار
بخار چشم هوا و بخور روی زمین
ز چشم دایه باغ است و روی بچه خار
hojjat